Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 298 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
collect
U
جمع اوری کردن جمع کردن
collecting
U
جمع اوری کردن جمع کردن
collects
U
جمع اوری کردن جمع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rake
U
جمع اوری کردن
rakes
U
جمع اوری کردن
raking
U
جمع اوری کردن
collection
U
جمع اوری کردن
collections
U
جمع اوری کردن
trapdoor
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
stack
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
U
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
cull
U
جمع اوری کردن
culled
U
جمع اوری کردن
culling
U
جمع اوری کردن
culls
U
جمع اوری کردن
stockpile
U
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled
U
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles
U
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling
U
ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
compile
U
جمع اوری کردن
compiled
U
جمع اوری کردن
compiles
U
جمع اوری کردن
compiling
U
جمع اوری کردن
mass
U
جمع اوری کردن
masses
U
جمع اوری کردن
massing
U
جمع اوری کردن
regroup
U
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouped
U
جمع شدن جمع اوری کردن
regrouping
U
جمع شدن جمع اوری کردن
regroups
U
جمع شدن جمع اوری کردن
rallied
U
دوباره جمع اوری کردن
rallies
U
دوباره جمع اوری کردن
rally
U
دوباره جمع اوری کردن
levied
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
innovate
U
نو اوری کردن
innovated
U
نو اوری کردن
innovates
U
نو اوری کردن
innovating
U
نو اوری کردن
reap
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
scrounge
U
علیق جمع اوری کردن
scrounged
U
علیق جمع اوری کردن
scrounges
U
علیق جمع اوری کردن
scrounging
U
علیق جمع اوری کردن
recover
U
جمع اوری کردن
recovering
U
جمع اوری کردن
recovers
U
جمع اوری کردن
interview
U
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviewed
U
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviewing
U
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interviews
U
مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
formulation
U
تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
marshalling
U
جمع اوری کردن
collect
U
جمع اوری کردن
collecting
U
جمع اوری کردن
collects
U
جمع اوری کردن
muster
U
احضار کردن جمع اوری کردن
muster
U
جمع اوری کردن
mustered
U
احضار کردن جمع اوری کردن
mustered
U
جمع اوری کردن
mustering
U
احضار کردن جمع اوری کردن
mustering
U
جمع اوری کردن
musters
U
احضار کردن جمع اوری کردن
musters
U
جمع اوری کردن
antirecovery device
U
ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
convocate
U
احضارکردن جمع اوری کردن
deposit collection
U
جمع اوری کردن زباله ها
get in
U
جمع اوری کردن
grabble
U
پهن نشستن جمع اوری کردن
ingross
U
جمع اوری کردن نیروی خودی
ingross
U
تحریر کردن جمع اوری نیروها
marshall
U
جمع اوری کردن
raise money
U
جمع اوری کردن پول
reintegrate
U
دوباره جمع اوری ومتحد کردن
roll up
U
جمع اوری کردن تاسیسات
round on
U
جمع اوری کردن
to beat up for
U
جمع اوری کردن
to gather up
U
جمع اوری کردن اماده کردن
to get in
U
جمع اوری کردن
to give
U
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
to put in mind
U
یاد اوری کردن
to round up
U
جمع اوری کردن
vernalize
U
میوه اوری را تسریع کردن
Other Matches
proteranthy
U
گل اوری قبل از برگ اوری
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
supplementation
U
هم اوری
rivalries
U
هم اوری
rivalry
U
هم اوری
supplementation
U
پس اوری
reproduction
U
هم اوری
reproductions
U
هم اوری
competitions
U
هم اوری
competition
U
هم اوری
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
exemplification
U
نمونه اوری
stigmatism
U
ننگ اوری
sporogony
U
هاگ اوری
reproductivity
U
استعداد هم اوری
boring
U
ملال اوری
enucleation
U
مغزبیرون اوری
accumulation
U
جمع اوری
prosaicness
U
کسالت اوری
malignancy
U
زیان اوری
salivation
U
بزاق اوری
odontiasis
U
دندان در اوری
exemplification
U
مثال اوری
obtainment
U
بدست اوری
ingathering
U
فراهم اوری
titillation
U
غلغلک اوری
symbolization
U
نماد اوری
food gathering
U
خوراک اوری
procurement
U
بدست اوری
nauseousness
U
تهوع اوری
perniciousness
U
زیان اوری
lethality
U
مرگ اوری
productiveness
U
بار اوری
accumulations
U
جمع اوری
harassment
U
بستوه اوری
assemblages
U
جمع اوری
staging
U
برصحنه اوری
collections
U
جمع اوری
justification
U
دلیل اوری
gatherings
U
گرد اوری
justifications
U
دلیل اوری
resuscitation
U
بهوش اوری
childbearing
U
بچه اوری
collection
U
جمع اوری
gathering
U
گرد اوری
assemblage
U
جمع اوری
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
reflorescence
U
غنچه اوری مجدد
antagonism
U
هم اوری اصل مخالف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com