Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
antibiotic
U
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics
U
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
renascent
U
تجدید حیات کننده
reviver
U
تجدید حیات کننده بهوش اورنده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
interceptive
U
جلوگیری کننده
repessive
U
جلوگیری کننده
suppressive
U
جلوگیری کننده
inhibitor
U
جلوگیری کننده
preclusive
U
جلوگیری کننده
inhibiter
U
جلوگیری کننده
preventive
U
جلوگیری کننده
suppressor
U
جلوگیری کننده
biogenesis
U
تکامل حیات پیدایش حیات
preservatives
U
جلوگیری کننده از فساد
prohibitory
U
گران جلوگیری کننده
prohibitively
U
بطور جلوگیری کننده
stopper
U
توپی جلوگیری کننده
stoppers
U
توپی جلوگیری کننده
preventative
U
پیشگیر جلوگیری کننده
prohibitive
U
گران جلوگیری کننده
prevenience
U
خاصیت جلوگیری کننده
preservative
U
جلوگیری کننده از فساد
lacquer preservative
U
لاک جلوگیری کننده از فساد
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
antiperiodic
U
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
brio
U
حیات
life
U
حیات
subsistence
U
حیات
intravitam
U
در طی حیات
lives
U
حیات
intravital
U
در طی حیات
divan
U
حیات
alkahest
U
اب حیات
diwan
U
حیات
vita
U
حیات
vital energy
U
قوه حیات
enlivens
U
حیات بخشیدن
enlivening
U
حیات بخشیدن
enlivened
U
حیات بخشیدن
enliven
U
حیات بخشیدن
wildlife
U
حیات وحش
life force
U
نشاط حیات
life giving
U
حیات بخش
life test
U
ازمون حیات
renascence
U
تجدید حیات
alive
U
در قید حیات
staff of life
U
مایه حیات
resurgence
U
تجدید حیات
revitalization
U
تجدید حیات
vivifier
U
حیات بخش
vivific
U
دارای حیات
aboveground
U
در قید حیات
vitalization
U
حیات بخشی
vitalism
U
حیات گرایی
resuscitative
U
حیات بخش
vivification
U
حیات بخشی
base-court
U
حیات بیرونی
vivific
U
حیات بخش
rebirth
U
تجدید حیات
endemic wildlife
U
حیات وحش بومی
encourage
U
حیات تازه بخشیدن
elate
U
حیات تازه بخشیدن
countenance
[encourage]
U
حیات تازه بخشیدن
embolden
U
حیات تازه بخشیدن
hearten
U
حیات تازه بخشیدن
reanimate
U
حیات تازه بخشیدن
To be in the land of the living .
U
درقید حیات بودن
unregenerated
U
دوباره حیات نیافته
reanimate
U
حیات تازه بخشیدن
wildlife management
U
مدیریت حیات وحش
viability
U
امکان ادامه حیات
biocid
U
زیست کش مانع حیات
vitalism
U
اعتقاد به اصالت حیات
biotic
U
مربوط به حیات وزندگی
unregenerate
U
دوباره حیات نیافته
To the end of time.
U
حیات ابد (زندگی جاویدان )
revivification
U
تجدید حیات رونق تازه
refuge
U
اواره گاه حیات وحش
biocid
U
قاطع حیات کشنده حشرات
refuges
U
اواره گاه حیات وحش
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
biologic
U
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism
U
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
bioastronautics
U
مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
metabolism
U
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
biologism
U
اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
metabolisms
U
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
advancement
U
سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
abio
U
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
restraint
U
جلوگیری
arrested
U
سد جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
restraints
U
جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
forbiddance
U
جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
prevention
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
obstruction
U
جلوگیری
abatement
U
فروکش جلوگیری
to keep back
U
جلوگیری کردن از
contraception
U
جلوگیری از ابستنی
prevented
U
جلوگیری کردن
quenchless
U
غیرقابل جلوگیری
keeps
U
جلوگیری کردن
keep
U
جلوگیری کردن
prohibit
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
preventive
U
عامل جلوگیری
preventability
U
قابلیت جلوگیری
hold
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
repressed
U
جلوگیری شده
hindered
U
جلوگیری کردن
hinder
U
جلوگیری کردن
prevenience
U
منع جلوگیری
to provide against
U
جلوگیری کردن
uncontrollable
U
غیرقابل جلوگیری
uncontrollably
U
غیرقابل جلوگیری
prevent
U
جلوگیری کردن
preservation
U
محافظت جلوگیری
prevent
U
جلوگیری کردن از
prohibits
U
جلوگیری کردن
irrepressible
U
جلوگیری نکردنی
preventable
U
قابل جلوگیری
prevented
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن
premune
U
ناشی از جلوگیری
pull up
U
جلوگیری کردن
preservative
U
ماده جلوگیری
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
inhibitive
U
وابسته به جلوگیری
arrest
U
جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری از سقوط
controlment
U
اختیارداری جلوگیری
block age
U
جلوگیری انسداد
arrested
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری از سقوط
arrests
U
جلوگیری کردن
preservatives
U
ماده جلوگیری
inhibitions
U
جلوگیری از بروزاحساسات
inhibition
U
جلوگیری از بروزاحساسات
preventing
U
جلوگیری کردن از
quenchable
U
قابل جلوگیری
prevents
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن از
rebuff
U
جلوگیری کردن
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
rebuffed
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
check
U
جلوگیری کردن از
checked
U
جلوگیری کردن از
checks
U
جلوگیری کردن از
rebuffs
U
جلوگیری کردن
interdict
U
جلوگیری ممنوعیت
birth control
U
جلوگیری از ابستنی
noise suppression
U
جلوگیری ازپارازیت
arrests
U
جلوگیری از سقوط
preventible
U
قابل جلوگیری
inhibit
U
جلوگیری کردن
restrain
U
جلوگیری کردن از
hold in
U
جلوگیری کردن
letted
U
منع جلوگیری
rule out
U
جلوگیری کردن
bridled
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
inhibits
U
جلوگیری کردن
restraining
U
جلوگیری کردن از
restrains
U
جلوگیری کردن از
stops
U
جلوگیری منع
checkless
U
غیرقابل جلوگیری
bridles
U
جلوگیری کردن از
stopped
U
جلوگیری منع
bridling
U
جلوگیری کردن از
stop
U
جلوگیری منع
holds
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
stopping
U
جلوگیری منع
obstructionist
U
کسیکه برای جلوگیری
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
copy protection
U
جلوگیری از اعمال کپی
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contraceptive
U
وسیله جلوگیری از ابستنی
contraceptives
U
وسیله جلوگیری از ابستنی
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
corrosion control
U
جلوگیری و کنترل خوردگی
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
curbed
U
جلوگیری لبه پیاده رو
fire control
U
جلوگیری از اتش سوزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com