Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ranges
U
یک خانه یا تعدادی خانه
ranged
U
یک خانه یا تعدادی خانه
range
U
یک خانه یا تعدادی خانه
cell
U
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells
U
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
boundaries
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
U
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house
U
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house
U
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
clear
U
تغییر محتوی یک خانه حافظه
clears
U
تغییر محتوی یک خانه حافظه
clearer
U
تغییر محتوی یک خانه حافظه
clearest
U
تغییر محتوی یک خانه حافظه
update
U
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updates
U
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updated
U
تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
homebody
U
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
tricotine
U
پارچه زبر لباسی خانه خانه
toft
U
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
hound's tooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
houndstooth check
U
طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
honeycomb
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs
U
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
Honey comb design
U
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cellular
U
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
U
قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger
U
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
U
فاحشه خانه جنده خانه
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
U
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
ripple through effect
U
نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
moves
U
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moved
U
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
move
U
دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
standards
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
honey comb
U
خانه خانه کردن
the house is in my possession
U
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
window
U
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
wire locking
U
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
accumulator register
U
دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator
U
دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
pronounced
U
مشخص
named
U
مشخص
distinct
U
مشخص
physiognomonic
U
مشخص
distinguished
U
مشخص
kenspeckle
U
مشخص
indistinctive
U
نا مشخص
distinctive
U
مشخص
signate
U
مشخص
highlighted
U
مشخص
marked
U
مشخص
specific
U
مشخص
highlight
U
مشخص
specifics
U
مشخص
highlights
U
مشخص
specific code
U
کد مشخص
byte
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
denote
U
مشخص کردن
target
U
هدف مشخص
discriminant
U
مشخص کننده
denoted
U
مشخص کردن
lay down
U
مشخص کردن
define
U
مشخص کردن
defined
U
مشخص کردن
targeted
U
هدف مشخص
distinctive
U
فرق مشخص
targetting
U
هدف مشخص
targets
U
هدف مشخص
specify
U
مشخص کردن
specifies
U
مشخص کردن
pathognomic
U
مشخص مرض
ditinct
U
روشن مشخص
distinguishing
U
مشخص اختصاصی
defines
U
مشخص کردن
signal
U
اشکار مشخص
targeting
U
هدف مشخص
signalled
U
اشکار مشخص
defining
U
مشخص کردن
pathognomomical
U
مشخص مرض
specifying
U
مشخص کردن
targetted
U
هدف مشخص
identifies
U
مشخص کردن
definitions
U
مشخص کردن
identifying
U
مشخص کردن
named vessel
U
کشتی مشخص
indicating
U
مشخص کننده
nonsignificant
U
غیر مشخص
specified
U
مشخص شده
type genus
U
نوع مشخص
identified
U
مشخص کردن
distinctly
U
بطور مشخص
assignable
U
معین مشخص
marker
U
مشخص کننده
clean cut
U
مشخص واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
cleaners
U
مشخص واضح
identify
U
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
U
مشخص کردن
individuate
U
مشخص کردن
denotes
U
مشخص کردن
signaled
U
اشکار مشخص
markers
U
مشخص کننده
diacritical current
U
جریان مشخص
earmarking
U
مشخص کردن
delineate
U
مشخص کردن
delineated
U
مشخص کردن
delineates
U
مشخص کردن
delineating
U
مشخص کردن
registered port
U
بندر مشخص
unarguable
U
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
definition
U
مشخص کردن
named place of destination
U
مقصد مشخص
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
overflow indicator
U
مشخص کننده سرریزی
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
named place of delivery at frontier
U
تحویل در مرز مشخص
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
frequency designation
U
مشخص کردن فرکانس
call one's shot
U
مشخص کردن هدف
nodose
U
دارای برامدگیهای مشخص
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
facies
U
عبارت مشخص یک طبقه
nodous
U
دارای برامدگیهای مشخص
structureless
U
بدون ساختمان مشخص
at the specified tenor
U
بر حسب مفاد مشخص
criss-crossed
U
با ضربدر مشخص کردن
typified
U
بانمونه مشخص کردن
shaded relief
U
عوارض مشخص یا بسیارناهموار
criss-crosses
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing
U
با ضربدر مشخص کردن
typifies
U
بانمونه مشخص کردن
indication lamp
U
لامپ مشخص کننده
message
U
حجم اطلاع مشخص
messages
U
حجم اطلاع مشخص
mean
U
مشخص کردن چیزی
meaner
U
مشخص کردن چیزی
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
typifying
U
بانمونه مشخص کردن
meanest
U
مشخص کردن چیزی
typify
U
بانمونه مشخص کردن
badges
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
shuttle
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
shuttles
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
blocky
U
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
amorphous
U
دارای ساختمان غیر مشخص
point of aim
U
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
symbolic
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
internal
U
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
symbolically
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
user
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
special
U
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
alerted
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
alerts
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
users
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
entry
U
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
scheduled plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
lane
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
My departure time is not determined yet .
U
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
circle of influence
U
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
dorsiventral
U
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
rate
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
scheduled service plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com