Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to look out for squalls
U
جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
watch
U
موافب بودن
look out
U
موافب بودن
tend
U
موافب بودن
watched
U
موافب بودن
tended
U
موافب بودن
watches
U
موافب بودن
tends
U
موافب بودن
tending
U
موافب بودن
watching
U
موافب بودن
to look out
U
موافب بودن
to take care
U
موافب بودن
look out
U
نگهبانی کردن موافب بودن
to keep one's health
U
موافب بهداشت خود بودن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
surveillant
U
موافب
on the alert
U
موافب
attendant
U
موافب
on ones guard
U
موافب
tooter
U
موافب
watchmen
U
موافب
assiduous
U
موافب
watchman
U
موافب
cautious
U
موافب
attendants
U
موافب
to be on guard
U
موافب
watch out
U
موافب
watch ful
U
موافب
to keep guard
U
موافب
watchfulness
U
موافب
attentive
U
موافب
heedful
U
موافب
alert
U
موافب زیرک
careful
U
موافب بیمناک
alerts
U
موافب زیرک
shying
U
ترسو موافب
watchful
U
موافب مراقب
shyest
U
ترسو موافب
shyer
U
ترسو موافب
attendants
U
ملازم موافب
shy
U
ترسو موافب
alerted
U
موافب زیرک
shied
U
ترسو موافب
tenty
U
مراقب موافب
aware
U
ملتفت موافب
attendant
U
ملازم موافب
on the qui vive
U
هوشیار موافب
shies
U
ترسو موافب
linesman
U
موافب برخوردتوپ باخط
linesmen
U
موافب برخوردتوپ باخط
be on to it
U
اگاه یا موافب باش
look to your manner
U
موافب اطوار خود باشید
they are t of their doctrines
U
موافب اصول خودمی باشند
sailing master
U
افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
mix up, caution
U
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
salvos
U
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
restraints
U
جلوگیری
restraint
U
جلوگیری
premunition
U
جلوگیری
arrests
U
سد جلوگیری
contraception
U
جلوگیری
arrested
U
سد جلوگیری
arrest
U
سد جلوگیری
prevention
U
جلوگیری
obstructions
U
جلوگیری
interdiction
U
جلوگیری
forbiddance
U
جلوگیری
suppression
U
جلوگیری
stoppage
U
جلوگیری
stoppages
U
جلوگیری
interception
U
جلوگیری
countercheck
U
جلوگیری
obstruction
U
جلوگیری
debarment
U
جلوگیری
quenchable
U
قابل جلوگیری
quenchless
U
غیرقابل جلوگیری
letted
U
منع جلوگیری
interceptive
U
جلوگیری کننده
pull up
U
جلوگیری کردن
irrepressible
U
جلوگیری نکردنی
preventible
U
قابل جلوگیری
inhibitions
U
جلوگیری از بروزاحساسات
noise suppression
U
جلوگیری ازپارازیت
inhibition
U
جلوگیری از بروزاحساسات
repessive
U
جلوگیری کننده
check
U
جلوگیری کردن از
uncontrollable
U
غیرقابل جلوگیری
uncontrollably
U
غیرقابل جلوگیری
checks
U
جلوگیری کردن از
interdict
U
جلوگیری ممنوعیت
preservation
U
محافظت جلوگیری
preventive
U
جلوگیری کننده
preventive
U
عامل جلوگیری
preventable
U
قابل جلوگیری
birth control
U
جلوگیری از ابستنی
bridled
U
جلوگیری کردن از
arrests
U
جلوگیری از سقوط
preventing
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری از سقوط
prevented
U
جلوگیری کردن از
prevented
U
جلوگیری کردن
prevent
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن
checked
U
جلوگیری کردن از
bridling
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
arrest
U
جلوگیری از سقوط
arrest
U
جلوگیری کردن
contraception
U
جلوگیری از ابستنی
preventing
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن
preventability
U
قابلیت جلوگیری
prevenience
U
منع جلوگیری
prohibit
U
جلوگیری کردن
inhibitor
U
جلوگیری کننده
inhibitive
U
وابسته به جلوگیری
bridles
U
جلوگیری کردن از
premune
U
ناشی از جلوگیری
to provide against
U
جلوگیری کردن
preclusive
U
جلوگیری کننده
inhibiter
U
جلوگیری کننده
hold
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
holds
U
جلوگیری کردن
inhibit
U
جلوگیری کردن
prohibits
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن از
inhibits
U
جلوگیری کردن
rebuff
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
suppressor
U
جلوگیری کننده
hindering
U
جلوگیری کردن
restrains
U
جلوگیری کردن از
restraining
U
جلوگیری کردن از
rebuffed
U
جلوگیری کردن
stop
U
جلوگیری منع
stopped
U
جلوگیری منع
checkless
U
غیرقابل جلوگیری
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
preservative
U
ماده جلوگیری
keeps
U
جلوگیری کردن
keep
U
جلوگیری کردن
preservatives
U
ماده جلوگیری
restrain
U
جلوگیری کردن از
controlment
U
اختیارداری جلوگیری
hindered
U
جلوگیری کردن
block age
U
جلوگیری انسداد
stops
U
جلوگیری منع
hinders
U
جلوگیری کردن
abatement
U
فروکش جلوگیری
suppressive
U
جلوگیری کننده
accident prevention
U
جلوگیری از سانحه
rule out
U
جلوگیری کردن
hinder
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
stopping
U
جلوگیری منع
to keep back
U
جلوگیری کردن از
repressed
U
جلوگیری شده
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
out of hand
U
غیر قابل جلوگیری
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com