Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to expatriate oneself
U
جلای میهن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pine for home
U
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
expatriates
U
ترک کردن میهن تبعیدی
expatriate
U
ترک کردن میهن تبعیدی
metallic lustre
U
جلای فلز
exiling
U
جلای وفن
the exile
U
جلای بابل
shellac varnish
U
جلای شلاک
expatriation
U
جلای وطن
metallic luster
U
جلای فلزی
exiled
U
جلای وفن
exiles
U
جلای وفن
exile
U
جلای وفن
exterior varnish
U
جلای خارجی
deportation
U
جلای وطن
post exilic
U
وابسته به پس از جلای بابل
postexilian
U
وابسته به پس از جلای بابل
nail polish
U
رنگ و جلای ناخن
pre exilic
U
وابسته به پیش از جلای بابل
pre exiliant
U
وابسته به پیش از جلای بابل
native country
U
میهن
compatriot
U
هم میهن
countryman
U
هم میهن
fatherland
U
میهن
compatriots
U
هم میهن
fatherlands
U
میهن
countrymen
U
هم میهن
native land
U
میهن
motherlands
U
میهن
motherland
U
میهن
mother country
U
میهن
mother countries
U
میهن
natire country
U
میهن
patiot
U
هم میهن
mother land
U
میهن
fellow countryman
U
هم میهن
homelands
U
میهن
compatriotic
U
هم میهن
home
U
میهن
home
U
میهن
homes
U
میهن
fenow country men
U
هم میهن
f.countryman
U
هم میهن
homeland
U
میهن
homeland
U
میهن
countrywoman
U
هم میهن
country man
U
هم میهن
patriot
U
میهن پرست
partisans
U
میهن پرست
partisan
U
میهن پرست
home-made
U
ساخت میهن
one's native soil
U
میهن زمین
homesick
U
در فراق میهن
immigrate
U
میهن گزیدن
immigrated
U
میهن گزیدن
immigrates
U
میهن گزیدن
immigrating
U
میهن گزیدن
patriotism
U
میهن پرستی
civism
U
دلبستگی به میهن
motherland
U
مادر میهن
incivism
U
بی علاقگی به میهن
motherlands
U
مادر میهن
homemade
U
ساخت میهن
patiot
U
میهن پرست
patiot
U
میهن دوست
public-spirited
U
میهن پرست
homes
U
میهن وطن
patriotically
U
میهن پرستانه
landsman
U
بومی هم میهن
patriotic
U
میهن دوست
patrioism
U
میهن پرستی
home
U
میهن وطن
public spiritedness
U
میهن پرستی
patriots
U
میهن پرست ها
[مرد]
patricides
U
خائن به میهن پدرکش
spread eagle
U
میهن پرستی افراطی
patriot
U
شخص میهن پرست
jingo
U
میهن پرست متجاوز
patriots
U
شخص میهن پرست
patriotically
U
از روی میهن دوستی
repatriations
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation
U
برگشتن یا برگرداندن به میهن
compatriots
U
هم وطن هم میهن هواخواه
compatriot
U
هم وطن هم میهن هواخواه
chauvinist
U
میهن پرست متعصب
nostalgia
U
دلتنگی برای میهن
patricide
U
خائن به میهن پدرکش
parricide
U
خائن به میهن پدر کش
parricides
U
خائن به میهن پدر کش
patriots
U
میهن پرستان
[مرد]
chauvinism
U
میهن پرستی افراطی شوونیسم
chauvinism
U
میهن پرستی از روی تعصب
silk manufactures of home
U
کالاهای ابریشمی ساخت میهن
bound for home
U
اماده رفتن به کشور میهن
hom ward bound
U
اماده رفتن به کشور میهن
maccabees
U
خانواده میهن پرستان مکابی یهود
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
flag-waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
U
میهن پرستی بحد افراط وجنون
homecoming
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spirit
U
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
public spiritedly
U
ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
parricidal
U
خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
sickfor home
U
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism
U
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
jingo
U
کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com