English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mate U جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mated U جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mates U جفت گیری یاعمل جنسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen U هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
prints U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
printed U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
propositions U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
copulating U مقاربت جنسی کردن
copulates U مقاربت جنسی کردن
copulated U مقاربت جنسی کردن
desexualization U غیر جنسی کردن
copulate U مقاربت جنسی کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
desex U فاقد قوه جنسی کردن
desexualize U فاقد قوه جنسی کردن
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
dicker U مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
to pick up somebody [to find sexual partners] U بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
to mount somebody U با کسی مقاربت جنسی کردن [اصطلاح رکیک] [اصطلاح روزمره]
ensue U پی گیری کردن
ensues U پی گیری کردن
decoppering U مس گیری کردن
follow up U پی گیری کردن
ensued U پی گیری کردن
prevents U پیش گیری کردن
fueled U سوخت گیری کردن
To remove the stains . U لکه گیری کردن
deburr U پلیسه گیری کردن
crack down on <idiom> U سخت گیری کردن
decarbonate U کاربن گیری کردن
fuel U سوخت گیری کردن
fussiness U ایراد گیری کردن
preventing U پیش گیری کردن
proofreading U غلط گیری کردن
targetted U هدف گیری کردن
targeting U هدف گیری کردن
targeted U هدف گیری کردن
target U هدف گیری کردن
precluding U پیش گیری کردن
precludes U پیش گیری کردن
precluded U پیش گیری کردن
factorize U فاکتور گیری کردن
preclude U پیش گیری کردن
proofreads U غلط گیری کردن
targets U هدف گیری کردن
prevent U پیش گیری کردن
prevented U پیش گیری کردن
targetting U هدف گیری کردن
fuelled U سوخت گیری کردن
hold aloof U کناره گیری کردن
refuelled U سوخت گیری کردن
refueling U سوخت گیری کردن
refueled U سوخت گیری کردن
refuel U سوخت گیری کردن
caulk U بتونه گیری کردن
petrol U بنزین گیری کردن
tup U جفت گیری کردن
retire U کناره گیری کردن
retires U کناره گیری کردن
to seclude oneself U کناره گیری کردن
refuelling U سوخت گیری کردن
to keep one's distance U کناره گیری کردن
fuelling U سوخت گیری کردن
dry cleanse U لکه گیری کردن
fuels U سوخت گیری کردن
throw up U کناره گیری کردن از
to give wide berth to U کناره گیری کردن از
dry-cleans U لکه گیری کردن
dry-cleaning U لکه گیری کردن
dry-cleaned U لکه گیری کردن
dry-clean U لکه گیری کردن
emends U غلط گیری کردن
emending U غلط گیری کردن
emended U غلط گیری کردن
emend U غلط گیری کردن
refuels U سوخت گیری کردن
to split hairs U نکته گیری کردن
caviled U خرده گیری کردن
seceding U کناره گیری کردن
cavil U خرده گیری کردن
emendate U غلط گیری کردن
desalt U نمک گیری کردن از
ranging U قلق گیری کردن
over refine U زیادنکته گیری کردن
to take measures U اندازه گیری کردن
measure U اندازه گیری کردن
caviling U خرده گیری کردن
cavilled U خرده گیری کردن
cavils U خرده گیری کردن
secedes U کناره گیری کردن
shell U سبوس گیری کردن
shelling U سبوس گیری کردن
intercept U جلو گیری کردن
secede U کناره گیری کردن
proofread U غلط گیری کردن
decarbonize U کاربن گیری کردن
intercepted U جلو گیری کردن
intercepting U جلو گیری کردن
intercepts U جلو گیری کردن
seceded U کناره گیری کردن
point U هدف گیری کردن
shells U سبوس گیری کردن
fuel U تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize U زیاده خرده گیری کردن
to keep oneself to oneself U کناره گیری ازمردم کردن
fuelled U تقویت سوخت گیری کردن
intercross U تقاطع کردن جفت گیری
to retire in to oneself U از جامعه کناره گیری کردن
to throw up U کناره گیری کردن از استعفادادن از
to snuff out U در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fueled U تقویت سوخت گیری کردن
fuelling U تقویت سوخت گیری کردن
fuels U تقویت سوخت گیری کردن
metres U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
meter U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something into account <idiom> U بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
abdicating U کناره گیری کردن استعفا دادن
meters U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
abdicate U کناره گیری کردن استعفا دادن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
abdicates U کناره گیری کردن استعفا دادن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
abdicated U کناره گیری کردن استعفا دادن
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
metre U بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to correct yhe press U چیز چاپ شده غلط گیری کردن
to be round with any one U با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
outbreed U جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
dispart U شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
to send in one's papers U کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
zeros U قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
meter U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre U اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeroes U قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero U قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
counter flood U اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
batches U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
range U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
batch U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
ranged U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges U تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
kinds U جنسی
bisexuals U دو جنسی
unisex U دو جنسی
hermaphrodites U دو جنسی
bisexual U دو جنسی
gamic U جنسی
kindest U جنسی
kind U جنسی
road sense U جنسی
sex U جنسی
unisexual U یک جنسی
sexes U جنسی
sexual U جنسی
ambisexual U دو جنسی
hermaphrodite U دو جنسی
diclinous U یک جنسی
generic U جنسی
homogeneity U هم جنسی
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com