English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Give me a full account of the events. U جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
He told us what the score was. U جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
vapor lock U قطع کامل جریان سیال
volt U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
Faraday cage U صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
adding U اضافه کنید زیاد کنید
adds U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
He told me in so many words . U عینا" اینطور برایم گفت
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> U برایم اصلا مهم نیست.
i paid dearly for it U بسیار گران برایم تمام شد
It is too easy for me. U برایم مثل آب خوردن است
I have outgrown my suits. U لباسهایم برایم تنگ شده
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
Keep a free(an empty)seat for me. U یک صندلی خالی برایم نگاهدار
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
Please bring me the orifinal letter . U عین نامه را برایم بیاورید
Bring me a few sheets of paper . U چند صفحه کا غذ برایم بیاور
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
logs U ثبت وقایع
chronicler U وقایع نویس
minute book U دفتر وقایع
record of events U ثبت وقایع
annalist U وقایع نگار
happenstance U وقایع اتفاقی
minute U گزارش وقایع
historify U وقایع نگار
log U ثبت وقایع
minute U یادداشت وقایع
chronology U وقایع نگاری
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
May I have an iron? U ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
These shoes are too tight for me. U این کفشها برایم تنگ است
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
I paid dearly for this mistake . U این اشتباه برایم گران تمام شد
Mother left me 500 tomans . U مادرم برایم 500 تومان گذاشت
May I have an ashtray? U ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
Drop me a line . U برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
May I have a blanket? U ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
I've been set up! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Tell me hpw you escaped. U برایم بگه چطور فرار کردی
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
deck log U دفتر وقایع ناو
log U ثبت کردن وقایع
annals U وقایع سالیانه سالنامه
sportswriter U وقایع نگار ورزشی
deck log U دفتر وقایع دریانوردی
pro-active U گرایش به ایجاد وقایع
rough log U دفترچه وقایع ناو
logs U ثبت کردن وقایع
the occurrences of the day U رویداهای یا وقایع روز
record of events U دفتر ثبت وقایع
flight log U دفتر وقایع پرواز
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
help any one . U برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
May I have some ...? آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
The notice is too short [for me] . U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
May I have some soap? U ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
May I have a bath towel? U ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
flight log U دفتر ثبت وقایع پرواز
horizontal event numbering U شماره گذاری افقی وقایع
Trifling ( small) happenings of life . U اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
station log U دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
refit book U دفتر یادداشت وقایع دریایی
muster book U دفتر ثبت وقایع روزانه
vertical events numbering U شماره گذاری عمودی وقایع
daybook U دفتر ثبت وقایع روزانه
parish register U دفتر ثبت وقایع سه گانه
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
May I have some hangers? U ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
May I have the menu, please? U ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
Can I have some more ...? آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
May I have some toiletpaper? U ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
May I have the drink list, please? U ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
trained U سلسله وقایع توالی حیله جنگی
fatidic U وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
station log U دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
trend U مسیر انجام کار سیر وقایع
chronicles U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
diaries U دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diary U دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
train U سلسله وقایع توالی حیله جنگی
log engineering U دفتر ثبت وقایع موتور ناو
trains U سلسله وقایع توالی حیله جنگی
trends U مسیر انجام کار سیر وقایع
chronicling U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
imago U حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough U بطور کامل کامل
slates U ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slated U ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slate U ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
anachronisms U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
chronology U شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
geochronology U شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی
chronology U تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
dialectic materialism U دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
dynamic analisis U تجزیه و تحلیل وقایع اقتصادی با در نظرگرفتن تغییرات گذشته و حال و احتمالا" اینده
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
cell definition U تعریف سل
qualities U تعریف
definitions U تعریف
portrayals U تعریف
explanation U تعریف
portrayal U تعریف
explanations U تعریف
circumscription U تعریف
extolment U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
description U تعریف
descriptions U تعریف
compliment U تعریف
definiens U تعریف
complimented U تعریف
complimenting U تعریف
compliments U تعریف
quality U تعریف
definition U تعریف
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
nosography U تعریف امراض
macro difinition U درشت تعریف
macro definition U تعریف ماکرو
definable U تعریف پذیر
anarthrous U بی حرف تعریف
job definition U تعریف برنامه
macro definition U درشت تعریف
block definition U تعریف بلوک
praise U تعریف کردن
compliments U تعریف کردن از
complimenting U تعریف کردن از
problem definition U تعریف مسئله
complimented U تعریف کردن از
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
compliment U تعریف کردن از
praised U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
praising U تعریف کردن
field definition U تعریف فیلد
circular definition U تعریف دوری
exponents U تعریف کننده
exponent U تعریف کننده
extoller U تعریف کننده
extoll U تعریف کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com