Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
diacritical current
U
جریان مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
marking current
U
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
Other Matches
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
leakage current
U
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
flows
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
U
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
U
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amps
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
U
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
U
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
induction current
U
جریان القاء شده جریان تحریک
counter current
U
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current
U
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
descriptor
U
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
U
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow
U
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
U
جریان نشتی جریان خارجی
three phase current
U
جریان سه فاز جریان دوار
current compensation
U
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
U
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
U
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
U
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternators
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
d.c. transformer
U
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
electromagnetism
U
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
heavy current engineering
U
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach
U
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
physiognomonic
U
مشخص
distinct
U
مشخص
kenspeckle
U
مشخص
specifics
U
مشخص
highlights
U
مشخص
highlighted
U
مشخص
marked
U
مشخص
distinctive
U
مشخص
pronounced
U
مشخص
highlight
U
مشخص
specific code
U
کد مشخص
signate
U
مشخص
specific
U
مشخص
distinguished
U
مشخص
indistinctive
U
نا مشخص
named
U
مشخص
denoted
U
مشخص کردن
defines
U
مشخص کردن
denote
U
مشخص کردن
denotes
U
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
U
مشخص کردن
cleaners
U
مشخص واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
clean cut
U
مشخص واضح
defining
U
مشخص کردن
unarguable
U
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
type genus
U
نوع مشخص
specifies
U
مشخص کردن
specify
U
مشخص کردن
distinctive
U
فرق مشخص
named vessel
U
کشتی مشخص
specifying
U
مشخص کردن
pathognomic
U
مشخص مرض
pathognomomical
U
مشخص مرض
named place of destination
U
مقصد مشخص
nonsignificant
U
غیر مشخص
indicating
U
مشخص کننده
distinguishing
U
مشخص اختصاصی
specified
U
مشخص شده
defined
U
مشخص کردن
targets
U
هدف مشخص
ditinct
U
روشن مشخص
marker
U
مشخص کننده
identified
U
مشخص کردن
identifies
U
مشخص کردن
identify
U
مشخص کردن
definitions
U
مشخص کردن
definition
U
مشخص کردن
discriminant
U
مشخص کننده
targeting
U
هدف مشخص
individuate
U
مشخص کردن
target
U
هدف مشخص
markers
U
مشخص کننده
targeted
U
هدف مشخص
targetting
U
هدف مشخص
targetted
U
هدف مشخص
identifying
U
مشخص کردن
earmarking
U
مشخص کردن
distinctly
U
بطور مشخص
delineates
U
مشخص کردن
delineating
U
مشخص کردن
signal
U
اشکار مشخص
lay down
U
مشخص کردن
delineated
U
مشخص کردن
signaled
U
اشکار مشخص
signalled
U
اشکار مشخص
assignable
U
معین مشخص
delineate
U
مشخص کردن
registered port
U
بندر مشخص
define
U
مشخص کردن
overflow indicator
U
مشخص کننده سرریزی
criss-crossing
U
با ضربدر مشخص کردن
shaded relief
U
عوارض مشخص یا بسیارناهموار
nodose
U
دارای برامدگیهای مشخص
frequency designation
U
مشخص کردن فرکانس
named place of delivery at frontier
U
تحویل در مرز مشخص
nodous
U
دارای برامدگیهای مشخص
criss-crossed
U
با ضربدر مشخص کردن
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
criss-crosses
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
facies
U
عبارت مشخص یک طبقه
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
indication lamp
U
لامپ مشخص کننده
at the specified tenor
U
بر حسب مفاد مشخص
call one's shot
U
مشخص کردن هدف
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
typify
U
بانمونه مشخص کردن
typified
U
بانمونه مشخص کردن
meanest
U
مشخص کردن چیزی
meaner
U
مشخص کردن چیزی
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
structureless
U
بدون ساختمان مشخص
typifies
U
بانمونه مشخص کردن
message
U
حجم اطلاع مشخص
messages
U
حجم اطلاع مشخص
mean
U
مشخص کردن چیزی
typifying
U
بانمونه مشخص کردن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
point of aim
U
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
amorphous
U
دارای ساختمان غیر مشخص
shuttle
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttles
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
badges
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
badge
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
blocky
U
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
internal
U
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
alerted
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
lane
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
irishism
U
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
rates
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
My departure time is not determined yet .
U
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
symbolically
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
symbolic
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
determiner
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
scheduled service plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
alert
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
scheduled plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
lanes
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
logic
U
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
special
U
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
channels
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channelled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeling
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
channeled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channel
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
circle of influence
U
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
entry
U
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com