English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7595 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defies U بمبارزه طلبیدن
oppugn U بمبارزه طلبیدن
defy U بمبارزه طلبیدن
challenged U بمبارزه طلبیدن
defying U بمبارزه طلبیدن
challenges U بمبارزه طلبیدن
challenge U بمبارزه طلبیدن
defied U بمبارزه طلبیدن
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
attacks U مبادرت کردن به
to a. oneself U مبادرت کردن
to set on U مبادرت کردن به
attacked U مبادرت کردن به
aggress U مبادرت کردن
to betake oneself U مبادرت کردن
emprize U مبادرت کردن
attack U مبادرت کردن به
to set one's hand to a task U بکاری مبادرت کردن
adventures U باتهور مبادرت کردن
adventure U باتهور مبادرت کردن
to put ones hand to anything U بکاری مبادرت کردن
fall to U بکاری مبادرت کردن
enterprises U مبادرت بکاری کردن
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise U مبادرت بکاری کردن
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
attacks U مبادرت کردن به تاخت کردن
attack U مبادرت کردن به تاخت کردن
attempted U قصد کردن مبادرت کردن به
attempt U قصد کردن مبادرت کردن به
attacked U مبادرت کردن به تاخت کردن
attempts U قصد کردن مبادرت کردن به
attempting U قصد کردن مبادرت کردن به
to a an under taking U باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in U با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
dare U جرات کردن
dares U جرات کردن
daunt U بی جرات کردن
daunts U بی جرات کردن
to take U جرات کردن
daunted U بی جرات کردن
daunting U بی جرات کردن
dared U جرات کردن
dismayed U بی جرات کردن ترس
dismays U بی جرات کردن ترس
dismaying U بی جرات کردن ترس
to d. a leap U جرات پریدن کردن
dismay U بی جرات کردن ترس
to shrive oneself U گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
encouage U جرات دادن تشجیع کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
demoratize U بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
do up U شروع بکار کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
operated U عمل کردن بکار افتادن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
operates U عمل کردن بکار افتادن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
operate U عمل کردن بکار افتادن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
wet blanket U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wet blankets U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
junk U ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
jeweller's putty U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
putty powder U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
cyaniding U عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
antihistamine U موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
streaming tape drive U دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
to bid d. to U بمبارزه خواندن
to fling down the gauntlet U بمبارزه خواندن
to throw down the glove U بمبارزه خواندن
steeve U خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
adventurously U دلیرانه
courageously U دلیرانه
manfully U دلیرانه
valorously U دلیرانه
doughtily U دلیرانه
soldierly U دلیرانه
intrepidly U دلیرانه
bravely U دلیرانه
gauntlet U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
braver U دلیر دلیرانه
braved U دلیر دلیرانه
bravest U دلیر دلیرانه
valianty U دلیرانه شجاعانه
chivalrous U دلیرانه جوانمرد
chivalric U دلیرانه جوانمرد
braving U دلیر دلیرانه
brave U دلیر دلیرانه
valorous U باارزش دلیرانه
valiantly U دلیرانه تهمتن
braves U دلیر دلیرانه
valiant U دلیرانه تهمتن
rack U آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
to face the music U دلیرانه با چیزی روبرو شدن
urban bundle U بقچه شهری [این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
ventured U مبادرت ریسک
ventures U مبادرت ریسک
venture U مبادرت ریسک
venturing U مبادرت ریسک
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
tea leaf U برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
to offer at any thing U بکاری مبادرت ورزیدن
he proceeded to investigate it U بتحقیق ان مبادرت نمود
dye analysis U [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
betook U دست زده مبادرت کرده
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
crave U طلبیدن
asks U طلبیدن
craved U طلبیدن
cravings U طلبیدن
craves U طلبیدن
asking U طلبیدن
asked U طلبیدن
ask U طلبیدن
invite U طلبیدن
invites U طلبیدن
invited U طلبیدن
obtest U بشهادت طلبیدن
defying U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
call to witness U به شهادت طلبیدن
seeking U جوییدن طلبیدن
to seek somebody out U طلبیدن کسی
to call in evidence U بشهادت طلبیدن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
apologise U پوزش طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
defied U به مبارزه طلبیدن
braves U به مبارزه طلبیدن
outdare U به مبارزه طلبیدن
brave U به مبارزه طلبیدن
to ask for quarter U بخشش طلبیدن
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
seeks U جوییدن طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
bravest U به مبارزه طلبیدن
seek U جوییدن طلبیدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to ask blessing U پیش ازغذابرکت طلبیدن
blackmailing U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmails U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailed U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmail U باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to ask U پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
intrepid U با جرات
assertiveness U جرات
discouraging U جرات کش
derring-do U دل و جرات
mettle U جرات
heart U دل و جرات
pluck U دل و جرات
ventured U جرات
high souled U با جرات
hearts U دل و جرات
ventures U جرات
courage U جرات
grittiness U جرات
spiriting U جرات
spirit U جرات
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1How dare you sniff at me just because I'm poor?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com