Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
severally
U
جداگانه
separated
U
جداگانه
asides
U
جداگانه
separately
U
جداگانه
separate
U
جداگانه
several
U
جداگانه
separates
U
جداگانه
in proper
U
جداگانه
aside
U
جداگانه
antiseptic
U
جداگانه پادگند
internal
U
و نه یک برنامه جداگانه
send on
U
جداگانه فرستادن
separate opinion
U
رای جداگانه
antiseptics
U
جداگانه پادگند
several covenants
U
تعهدات جداگانه
substantively
U
با داشتن هستی جداگانه
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
separately excited
U
مولد با راه انداز جداگانه
idiopathy
U
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
We'd like to pay separately.
ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
double barreled shotgun
U
تفنگ دولول برای تیراندازی جداگانه
spreader rig
U
میلهای که نخها جداگانه به ان وصل میشود
discrete
U
که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
link
U
دستور ترکیب یک لیست از فایلهای جداگانه با هم
diphthongize
U
تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
interleaved
U
دو باک حافظه جداگانه که به ترتیب و با هم استفاده می شوند
polygeny
U
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
parish
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
adhocism
U
[طراحی کامل و جداگانه قسمت های مختلف یک ساختمان]
gather
U
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
gathered
U
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
floppies
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
edit
U
ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
edited
U
ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
linkages
U
ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
linkage
U
ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
dual
U
دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
nestorianism
U
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
floppy discs
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disk
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disks
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
accidentalness
U
اتفاق
chanced
U
اتفاق
accidentalism
U
اتفاق
chances
U
اتفاق
accidence
U
اتفاق
chancing
U
اتفاق
case
U
اتفاق
cases
U
اتفاق
coincidences
U
اتفاق
unity
U
اتفاق
coincidence
U
اتفاق
togetherness
U
اتفاق
happenings
U
اتفاق
chance
U
اتفاق
flukes
U
اتفاق
occurrence
U
اتفاق
event
U
اتفاق
events
U
اتفاق
occurence
U
اتفاق
confederation
U
اتفاق
lague
U
اتفاق
occurrences
U
اتفاق
federal
U
اتفاق
confederacies
U
اتفاق
fluke
U
اتفاق
confederations
U
اتفاق
accidents
U
اتفاق
accident
U
اتفاق
leagues
U
اتفاق
hap
U
اتفاق
league
U
اتفاق
togtherness
U
اتفاق
fortuity
U
اتفاق
confederacy
U
اتفاق
happening
U
اتفاق
joinder
U
اتفاق
file
U
به صورت رکوردهای جداگانه که حاوی داده به حروف , ارقام و گرافیک است
externals
U
فایل حاوی داده برای برنامه که جداگانه از آن دخیره شده است
interleaved
U
بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
filed
U
به صورت رکوردهای جداگانه که حاوی داده به حروف , ارقام و گرافیک است
external
U
فایل حاوی داده برای برنامه که جداگانه از آن دخیره شده است
supervention
U
اتفاق ناگهانی
chance
U
اتفاق افتادن
consensus
U
اتفاق اراء
hap
U
اتفاق افتادن
befell
U
اتفاق افتادن
fall out
U
اتفاق افتادن
befalls
U
اتفاق افتادن
befalling
U
اتفاق افتادن
befallen
U
اتفاق افتادن
befall
U
اتفاق افتادن
act of God
U
اتفاق قهری
it happened
U
اتفاق افتاد
acts of God
U
اتفاق قهری
chancing
U
اتفاق افتادن
chances
U
اتفاق افتادن
disunion
U
عدم اتفاق
unison
U
اتحاد اتفاق
fortuitism
U
عقیده به اتفاق
consensus of opinion
U
اتفاق اراء
confederative
U
اتفاق کننده
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
come to pass
U
اتفاق افتادن
casualist
U
معتقد به اتفاق
by a unanimous
U
به اتفاق اراء
by a unanimity vote
U
به اتفاق اراء
betide
U
اتفاق افتادن
chanced
U
اتفاق افتادن
come about
U
اتفاق افتادن
incidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
unanimously
U
به اتفاق اراء
at random
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
unanimity
U
اتفاق اراء
tide
U
اتفاق افتادن
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
by a coincidence
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
coincidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
occurs
U
اتفاق افتادن
accidently
<adv.>
U
برحسب اتفاق
Accidentally . By chance.
U
بر حسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
U
برحسب اتفاق
Accompanied by. Together with .
U
به اتفاق (همراه )
occurring
U
اتفاق افتادن
occur
U
اتفاق افتادن
as it happens
<adv.>
U
برحسب اتفاق
occurred
U
اتفاق افتادن
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
interleaving
U
تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
bracket
U
علامت چاپ که نشان میدهد یک دستوالعمل یا عمل باید جداگانه پردازش شود
serial
U
ارسال بیتهای جداگانه که کلمات داده را می سازند.روی خط سیگنال در واحد زمان
serials
U
ارسال بیتهای جداگانه که کلمات داده را می سازند.روی خط سیگنال در واحد زمان
fortuitously
U
برحسب اتفاق اتفاقا
consentaneous
U
دارای اتفاق اراء
it is bound to nappen
U
مقدراست اتفاق بیافتد
fortune
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
it is of frequent
U
بسیار اتفاق میافتد
fortunes
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
unanimity
U
اتفاق ارا هم اوازی
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
as one man
U
به اتفاق مانند یک مرد
occurring
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
occur
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
previously
U
زودتر اتفاق افتادن
What a coincidence !
U
چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
sure thing
<idiom>
U
حتما اتفاق افتادن
way the wind blows
<idiom>
U
چیزی که اتفاق میافتد
happens
U
رخ دادن اتفاق افتادن
by chance
U
برحسب اتفاق یاتصادف
hold breath
U
منتظر یک اتفاق بودن
occurs
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
in the wind
<idiom>
U
بزودی اتفاق افتادن
happened
U
رخ دادن اتفاق افتادن
happen
U
رخ دادن اتفاق افتادن
occurred
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
footworn
U
از پا افتاده
elliptic
U
افتاده
fallen
U
افتاده
downfallen
U
افتاده
crest fallen
U
افتاده
unassuming
U
افتاده
old hat
U
از مد افتاده
out of date
U
از مد افتاده
modest
U
افتاده
meek
U
افتاده
mellow
U
جا افتاده
mellowed
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
mellows
U
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
ripest
U
جا افتاده
ripe
U
جا افتاده
whacked
U
از پا افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
low
U
افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
flagging
U
افتاده
riper
U
جا افتاده
floppy disks
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
resolution
U
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolutions
U
توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
floppy
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
leaguer
U
عضو مجمع اتفاق ملل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com