Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dissevere
U
جداشدن بریده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smatterer
U
کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasp
U
بریده بریده نفس کشیدن
staccato
U
بطور بریده بریده اداکردن
gasps
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
U
بریده بریده نفس کشیدن
gasped
U
بریده بریده نفس کشیدن
slash
U
بریده بریده کردن
slashed
U
بریده بریده کردن
slashes
U
بریده بریده کردن
giggle
U
با نفس بریده بریده
broken sleep
U
خواب بریده بریده
giggled
U
با نفس بریده بریده
giggling
U
با نفس بریده بریده
giggles
U
با نفس بریده بریده
dispart
U
جداشدن
split up
<idiom>
U
جداشدن
disarticulate
U
از هم جداشدن
to fall off
U
جداشدن
to come off
U
جداشدن
to come away
U
جداشدن
dissever
U
جداشدن
divaricate
U
ازهم جداشدن
dissent
U
جداشدن نفاق داشتن
dissents
U
جداشدن نفاق داشتن
p.of the ways
U
جای جداشدن چندراه
partibility
U
قابلیت افرازیا جداشدن
dissented
U
جداشدن نفاق داشتن
exclude
U
شامل نشدن یا جداشدن
excludes
U
شامل نشدن یا جداشدن
brokenly
U
بریده بریده
by snathces
U
بریده بریده
cuts
U
بریده
cut
U
بریده
edge notched
U
لب بریده
lobed
U
بریده بریده
interrupted line
U
خط بریده بریده
uncut
U
بریده نشده
gasped
U
نفس بریده
intrenchant
U
بریده نشدنیentrench
gasping
U
نفس بریده
to pant for breath
U
بریده دم زدن
premorse
U
بریده شده
sawn joint
U
درز بریده
gasps
U
نفس بریده
bonnyclabber
U
شیر بریده
sectile
U
بریده شدنی
exploded view
U
منظره بریده
crop eared
U
گوش بریده
dimension stone
U
سنگ بریده
lumbered
U
تیر بریده
gasp
U
نفس بریده
lumbers
U
تیر بریده
lumbering
U
تیر بریده
lumber
U
تیر بریده
chopped
U
ضربه بریده
ellipsis
U
بریده گویی
chopped
U
پاس بریده
chop
U
پاس بریده
chop
U
ضربه بریده
cluttering
U
بریده گویی
parings
U
ناخن بریده شده
paring
U
ناخن بریده شده
mutilated
U
اندام بریده مغلوط
cut back bitumens
U
قیرهای محلول پس بریده
to fall off
U
سواشدن بریده شدن
shoot set
U
پاس تیز یا بریده
brokenly
U
بطور شکسته یا بریده
to turn sour
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
to go off
[ British E]
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skive
U
قسمت بریده چرم نواره
skived
U
قسمت بریده چرم نواره
julienne
U
ابگوشت سبزیجات بریده شده
skiving
U
قسمت بریده چرم نواره
to turn
U
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skives
U
قسمت بریده چرم نواره
exploded view
U
منظره شکافته شده مدل بریده
logjam
U
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapped
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs
U
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scraps
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap
U
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
cut off velocity
U
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
U
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
scrap book
U
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
dimension stone
U
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets
U
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
cutting angle
U
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
to halve two timbers
U
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal
U
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencil
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
U
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
U
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
selection
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selections
U
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinkers
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
U
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pasting
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste
U
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbook
U
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbooks
U
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
biased fabric
U
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafer
U
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafers
U
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die
U
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels
U
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile
U
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com