Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
minotaur
U
جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
griffin
U
شیر دال جانوری که نیم بدنش شیر ونیم بدنش دال بوده
hippocamp
U
[تندیس موجودی که نصف بدنش اسب و نصف دیگرش ماهی است.]
sea horse
U
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
man eater
U
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eaters
U
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eater
U
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
theriaanthropism
U
پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
therianthropic
U
وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
animalism
U
نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
in others of his poems
U
در شعرهای دیگرش
sesquipedalian
U
دارای یک وتد ونیم
Kids of varying heights and ages .
U
بچه های قد ونیم قد
lap joint
U
اتصال نیم ونیم
Her flesh is flabby.
U
گوشت بدنش شل است
contortionists
U
کسی که بدنش را کج ومعوج میکند
contortionist
U
کسی که بدنش را کج ومعوج میکند
dapple
U
حیوانی که بدنش خالخال باشد
anthropo
U
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop
U
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
hemiplegic
U
کسیکه نیم بدنش فلج است
heroify
U
درگروه گردان ونیم خدایان دراوردن
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography
U
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
scarf weld
U
جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
half
U
نیمی
one half of
U
نیمی از
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
half of my time
U
نیمی ازوقت من
one is half of two
U
یکی نیمی است از دو
creaturely
U
جانوری
foibles
U
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
foible
U
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
solgel
U
نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
zoogeography
U
جغرافیای جانوری
animal
U
حیوانی جانوری
ethology
U
رفتارشناسی جانوری
animals
U
حیوانی جانوری
endozoic
U
درون جانوری
forte
U
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
fortes
U
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
ichthyocentaur
U
جانورافسانهای که نیمی ادم ونیمی ماهی
web spinner
U
جانوری که تارمی تند
mutton chop
U
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
half
U
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
yahoo
U
جانوری که درقالب انسانی باشد
litter
U
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
cannibal
U
جانوری که همجنس خود را میخورد
littered
U
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
cannibals
U
جانوری که همجنس خود را میخورد
littering
U
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters
U
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
arachnid
U
جانوری از راستهء بند پایان
No less than half the students failed the test.
U
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
half
U
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
reversal
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversals
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
haploid
U
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
en
U
واحد اندازه گیری که معادل نیمی از یک ein است
koala
U
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
wooler
U
جانوری که بخاطر پشمش پرورش مییابد
koalas
U
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
to halve two timbers
U
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
pandean
U
نام رب النوع چراگاه هاوجنگلها که نیمی ادم ونیمی بزبود
harpy
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpies
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
fee tail
U
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
chimaera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimeras
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
pyxidium
U
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
an ovoviviparous animal
U
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
half
U
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
cetacean
U
وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
tone and semitone
U
پرده ونیم پرده
totem
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
winterer
U
زمستان جانوری که زمستان را بسرمیبرد
man
U
انسان
human beings
U
انسان
human being
U
انسان
mans
U
انسان
mortal
U
انسان
mortals
U
انسان
loard of creation
U
انسان
in human shape
U
انسان
homosapiens
U
انسان
homo
U
انسان
heidelberg man
U
انسان هایدلبرگ
anthropoid
U
انسان نما
homo faber
U
انسان ابزارساز
human nature
U
طبیعت انسان
kindlity
U
انسان وار
homo politicus
U
انسان اجتماعی
anthropoid
U
شبه انسان
homo economicus
U
انسان اقتصادی
homosapiens
U
نوع انسان
egalitarian
U
طرفدارتساوی انسان
anthropomorphic
U
شبیه انسان
eudemonology
U
گفتاردرسعادت انسان
anthropoids
U
انسان نما
hominid
U
جنس انسان
economic man
U
انسان اقتصادی
rumps
U
کفل انسان
rump
U
کفل انسان
humanly
U
مثل انسان
humanist
U
انسان گرا
anthropoids
U
شبه انسان
anthropocentrism
U
انسان محوری
human movement
U
حرکت انسان
humansit
U
انسان دوست
humanitarian
U
انسان گرایانه
dewlaps
U
غبغب انسان
anthropophobia
U
انسان هراسی
humankind
U
نوع انسان
mankind
U
نوع انسان
humanoids
U
شبیه انسان
superhuman
U
برتر از انسان
humanoid
U
شبیه انسان
atomy
U
اسکلت انسان
cannibalism
U
ادمخواری انسان
anthropologist
U
انسان شناس
dewlap
U
غبغب انسان
misanthrope
U
انسان گریز
infrahuman
U
مادون انسان
bod
U
بدن انسان
bods
U
بدن انسان
infrahuman
U
پایین تر از انسان
misanthropes
U
انسان گریز
brisket
U
سینه انسان
The human body
U
بدن انسان
godman
U
انسان خداوار
subhuman
U
مادون انسان
the outward man
U
انسان فاهر
anthropomorphism
U
انسان انگاری
voicing
U
صدای انسان
voices
U
صدای انسان
voice
U
صدای انسان
marginal man
U
انسان حاشیهای
anthropology
U
انسان شناسی
palms
U
کف دست انسان
palm
U
کف دست انسان
manward
U
بطرف انسان
pithecanthrope
U
انسان میمونی
primitive
U
انسان اولیه
misanthropy
U
انسان بیزاری
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
homo sapiens
U
انسان اندیشه ورز
theophany
U
فهور خدابه انسان
buffs
U
جلا پوست انسان
equalitarian
U
طرفدار تساوی انسان
kindlily
U
بطورملایم انسان وار
varment
U
انسان یاحیوان مزاحم
apes
U
میمون انسان نما
buff
U
جلا پوست انسان
anthropology
U
علم انسان شناسی
man made
U
مصنوع انسان انسانی
aping
U
میمون انسان نما
trunks
U
خرطوم بینی انسان
pre adamite
U
انسان پیش از ادم
aped
U
میمون انسان نما
misanthropic
U
مربوط به انسان گریزی
ape
U
میمون انسان نما
neoanthropic
U
وابسته به انسان جدید
voice
U
صدای سخنرانی انسان
anthropomorphic
U
دارای شکل انسان
anthropometry
U
انسان سنجی جسمانی
humankind
U
بشریت نژاد انسان
trunk
U
خرطوم بینی انسان
man-made
U
ساخته دست انسان
man-made
U
مصنوع انسان انسانی
man made
U
ساخته دست انسان
feces
U
مدفوع انسان وحیوان
man of mould
U
انسان خاکی یا فانی
man trap
U
دام برای انسان
supermen
U
موجود مافوق انسان
ethos
U
صفات وشخصیت انسان
hu man
U
وابسته ب ه انسان بشری
superman
U
موجود مافوق انسان
physical anthropology
U
انسان شناسی جسمانی
homosapiens
U
نام علمی انسان
varmint
U
انسان یاحیوان مزاحم
humanism
U
مکتب اصالت انسان
hypomorph
U
انسان سرگرد وپاکوتاه
voices
U
صدای سخنرانی انسان
voicing
U
صدای سخنرانی انسان
neoanthropic
U
شبیه انسان جدید
prehuman
U
پیش از پیدایش انسان
manxman
U
اهل جزیره انسان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com