English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
surrogate U جانشین شدن
surrogates U جانشین شدن
displace U جانشین شدن
displaced U جانشین شدن
displaces U جانشین شدن
displacing U جانشین شدن
heir U جانشین شدن
to take over U جانشین شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
expansion U فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
replace U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
relief U جانشین
swap U جانشین کردن
swapped U جانشین کردن
swaps U جانشین کردن
swopped U جانشین کردن
swopping U جانشین کردن
swops U جانشین کردن
standby U جانشین
standbys U جانشین
token U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
substitution U جانشین سازی
surrogate U جانشین
surrogates U جانشین
supersede U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
substitute U جانشین
substitute U تعویض جانشین کردن
substitute U جانشین کردن
substituted U جانشین
substituted U تعویض جانشین کردن
substituted U جانشین کردن
substituting U جانشین
substituting U تعویض جانشین کردن
substituting U جانشین کردن
inherit U مالک شدن جانشین شدن
inheriting U مالک شدن جانشین شدن
inherits U مالک شدن جانشین شدن
replacement U جانشین سازی
replacement U جانشین
replacements U جانشین سازی
replacements U جانشین
surreptitiously U محرمانه جانشین
locum U جانشین
locums U جانشین
vicar U جانشین
vicars U جانشین
deputies U جانشین
deputies U قائم مقام جانشین
deputy U جانشین
deputy U قائم مقام جانشین
displacement U جانشین سازی
stand in U جانشین هنرپیشه شدن
stand-in U جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins U جانشین هنرپیشه شدن
displace U جابجاکردن جانشین
displaced U جابجاکردن جانشین
displaces U جابجاکردن جانشین
displacing U جابجاکردن جانشین
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
heir U جانشین
standard U کالای جانشین رزمی
standard U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards U کالای جانشین رزمی
standards U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
successor U جانشین
end U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
alias U نام جانشین
aliases U نام جانشین
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
mode U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
modes U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
pinch U اندک جانشین
pinches U اندک جانشین
absence indicator U جانشین
acceptable product U فراورده جانشین قابل قبول
alternate forms U شکلهای جانشین
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
alternate command authority U مقام جانشین فرماندهی
b. eliminator U جانشین باتری ب
backup U جانشین بازیگر
complete substitution U جانشین کامل
deputy chief of naval operation U جانشین فرماندهی نیروی دریایی
expromissor U جانشین بدهکار
father surrogate U جانشین پدر
fill in U جانشین کردن
fill in U جانشین شونده
fuzzy logic U نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory U نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
he succeeded his father U جانشین پدرش شد
imam or imaum U جانشین
incomer U جانشین مهاجر
ingraft U در ذهن جانشین کردن
kludge U جانشین کردن
locumtenens U جانشین
locumtenens U کفیل جانشین موقت
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
mother substitute U جانشین مادر
Other Matches
take over U مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
succeeder U جانشین
superseder U جانشین
succedent U جانشین
succedaneum U جانشین
subsitute U جانشین
repeater U پرچم جانشین
substitute goals U هدفهای جانشین
substitute goods U کالاهای جانشین
succedaneous U متعاقب جانشین
vicar of christ U جانشین یا خلیفه
mother surrogate U جانشین مادر
vacant succession U بدون جانشین
wlldcard U علامت جانشین
standby application U کاربرد جانشین
subrogation U نیابت جانشین سازی
vice chief of staff U جانشین رئیس ستاد
substitution test U ازمون جانشین سازی
to take the place of something U جانشین چیزی شدن
vicegerent U جانشین قائم مقام
stand in for someone <idiom> U جانشین کسی بودن
make do with something <idiom> U جانشین چیزی به جای چیزدیگر
succession of the presidency U سیستم تعیین جانشین درریاست
symbol substitution test U ازمون جانشین سازی نمادها
succee U جانشین شدن میراث بردن
potential substitution U حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
Overdrive U قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
take over from U کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
second in command U معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
rear commodore U سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com