English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (95 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
vice chief of staff U جانشین رئیس ستاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Chiefs of Staff U رئیس ستاد
Chief of Staff U رئیس ستاد
joint chief of staff U رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff U رئیس ستاد ارتش
jcs U رئیس ستاد مشترک
jcs U رئیس ستاد ارتش
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
combined staff U ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff U ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general U رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
take over U مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
headquarters U ستاد
general staff U ستاد کل
supreme commander's staff U ستاد کل ارتش
general staff U ستاد ارتش
staff U 1- ستاد 2- کارکنان
staffs U 1- ستاد 2- کارکنان
joint U ستاد مشترک
general staff U ستاد عمومی
GHQ U ستاد عمومی
staffed U قسمت ستاد
personal staff U ستاد شخصی
staff U قسمت ستاد
operational headquarters U ستاد عملیاتی
integrated staff U ستاد توام
joint staff U ستاد مشترک
brigade headquarters U ستاد تیپ
staffs U قسمت ستاد
staffed U 1- ستاد 2- کارکنان
army staff U ستاد نظامی
special staff U ستاد تخصصی
staff officer U افسر ستاد
brigade staff U ستاد تیپ
combined staff U ستاد مرکب
duty officer U افسرمداومتکار ستاد
directing staff U ستاد هادی
officer on duty U افسرنگهبان ستاد
conducting staff U ستاد هادی
vice chief of staff U دستیاررئیس ستاد
staffs U پرسنل ستاد ستادی
staff U پرسنل ستاد ستادی
supreme commander's staff U ستاد عالی ارتش
staffed U پرسنل ستاد ستادی
duty officer U افسر نگهبان ستاد
army staff U ستاد نیروی زمینی
army general staff U ستاد عمومی ارتش
directing staff U ستاد هدایت کننده
personal staff U ستاد خصوصی فرمانده
conducting staff U ستاد هدایت کننده
GHQ U مخفف ستاد مرکزی
staffs U چوب پرچم ستاد ارتش
staffed U چوب پرچم ستاد ارتش
planning staff U ستاد طرح ریزی کننده
staff U چوب پرچم ستاد ارتش
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
general staff college U دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
staff U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffs U مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
reconstitution site U قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
subsitute U جانشین
locumtenens U جانشین
deputies U جانشین
replacements U جانشین
vicars U جانشین
locums U جانشین
locum U جانشین
vicar U جانشین
succeeder U جانشین
superseder U جانشین
succedent U جانشین
succedaneum U جانشین
heir U جانشین
deputy U جانشین
replacement U جانشین
imam or imaum U جانشین
relief U جانشین
absence indicator U جانشین
surrogates U جانشین
standby U جانشین
surrogate U جانشین
standbys U جانشین
substitute U جانشین
substituting U جانشین
substituted U جانشین
successor U جانشین
complete substitution U جانشین کامل
replacement U جانشین سازی
pinch U اندک جانشین
pinches U اندک جانشین
substituted U جانشین کردن
replacements U جانشین سازی
alternate forms U شکلهای جانشین
backup U جانشین بازیگر
surreptitiously U محرمانه جانشین
b. eliminator U جانشین باتری ب
expromissor U جانشین بدهکار
displacement U جانشین سازی
repeater U پرچم جانشین
displacing U جانشین شدن
he succeeded his father U جانشین پدرش شد
aliases U نام جانشین
alias U نام جانشین
mother surrogate U جانشین مادر
heir U جانشین شدن
incomer U جانشین مهاجر
mother substitute U جانشین مادر
displacing U جابجاکردن جانشین
displaces U جانشین شدن
father surrogate U جانشین پدر
fill in U جانشین کردن
displace U جابجاکردن جانشین
displace U جانشین شدن
displaced U جابجاکردن جانشین
displaced U جانشین شدن
displaces U جابجاکردن جانشین
fill in U جانشین شونده
kludge U جانشین کردن
surrogates U جانشین شدن
to take over U جانشین شدن
swops U جانشین کردن
wlldcard U علامت جانشین
substituting U جانشین کردن
substitution U جانشین سازی
substitute goods U کالاهای جانشین
substitute U جانشین کردن
surrogate U جانشین شدن
succedaneous U متعاقب جانشین
swopping U جانشین کردن
swopped U جانشین کردن
vicar of christ U جانشین یا خلیفه
swapped U جانشین کردن
vacant succession U بدون جانشین
swap U جانشین کردن
substitute goals U هدفهای جانشین
swaps U جانشین کردن
standby application U کاربرد جانشین
stand-ins U جانشین هنرپیشه شدن
substitute U تعویض جانشین کردن
stand in for someone <idiom> U جانشین کسی بودن
locumtenens U کفیل جانشین موقت
standard U کالای جانشین رزمی
standards U کالای جانشین رزمی
stand in U جانشین هنرپیشه شدن
stand-in U جانشین هنرپیشه شدن
substituted U تعویض جانشین کردن
to take the place of something U جانشین چیزی شدن
alternate command authority U مقام جانشین فرماندهی
subrogation U نیابت جانشین سازی
vicegerent U جانشین قائم مقام
deputies U قائم مقام جانشین
substituting U تعویض جانشین کردن
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
substitution test U ازمون جانشین سازی
deputy U قائم مقام جانشین
ingraft U در ذهن جانشین کردن
succee U جانشین شدن میراث بردن
succession of the presidency U سیستم تعیین جانشین درریاست
symbol substitution test U ازمون جانشین سازی نمادها
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
make do with something <idiom> U جانشین چیزی به جای چیزدیگر
deputy chief of naval operation U جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product U فراورده جانشین قابل قبول
standard U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion U فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
rulers U رئیس سر
chairmen U رئیس
superiors U رئیس
superior U رئیس
chairman U رئیس
headers U رئیس
Dean U رئیس
header U رئیس
directors U رئیس
ruler U رئیس سر
provost U رئیس
provosts U رئیس
head master U رئیس
headsman U رئیس
warden U رئیس
administers U رئیس
administering U رئیس
administered U رئیس
administer U رئیس
higher up U رئیس
chief U رئیس
chiefs U رئیس
director U رئیس
Deans U رئیس
syndic U رئیس
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com