English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
constant of motion U ثابت حرکت
immobilises U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizes U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilize U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilising U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizing U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
plotters U با حرکت داده قلم به دو جهت و کاغذ ثابت
plotter U با حرکت داده قلم به دو جهت و کاغذ ثابت
rate joystick U سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
serpentine U حرکت در ساختن دو شکل مانند 8 لاتین مماس با هم
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
control surface angle U زاویه بین مبداء سنجش حرکت سطوح کنترل و وتر سطح ثابت یا محور طولی هواپیما
indiscernible U غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
bracket U رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
exchangeable U درایو دیسک با پوش قابل حرکت . در مقابل دیسک ثابت
inconcealable U غیرقابل پنهان کردن
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
true U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
fixes U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
fix U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
truer U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
stabilize U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
stabilises U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
clinching U ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
stable U ثابت کردن استوارشدن
reason U با دلیل ثابت کردن
destabilize U غیر ثابت کردن
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
reasons U با دلیل ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
gets U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
get U مجاب کردن ساختن
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
please U خشنود ساختن کیف کردن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
retarding U کند ساختن معوق کردن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com