English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
retain U نگاه داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
to keep in U نگاه داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
to hang up U نگاه داشتن
preservatize U نگاه داشتن
tackling U نگاه داشتن
tackles U نگاه داشتن
tackled U نگاه داشتن
tackle U نگاه داشتن
to lay fast U نگاه داشتن
stayed U نگاه داشتن
stay U نگاه داشتن
to give support to U نگاه داشتن
refrains U نگاه داشتن
holds U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
hold U نگاه داشتن
stop U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
retains U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
to lock out U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
inurn U در فرف نگاه داشتن
wedges U باگوه نگاه داشتن
wedging U باگوه نگاه داشتن
wedge U باگوه نگاه داشتن
wedged U باگوه نگاه داشتن
freeze U ثابت نگاه داشتن
freezes U ثابت نگاه داشتن
to keep on U پیوسته نگاه داشتن
to hush up U ساکت نگاه داشتن
to behave oneself U ادب نگاه داشتن
to keep away U دور نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> U پنهان نگاه داشتن
to keep down U پایین نگاه داشتن
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
shrouded U در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep in U روشن نگاه داشتن
keep on U بازهم نگاه داشتن
to keep on U روشن نگاه داشتن
to keep on file U درپرونده نگاه داشتن
to keep the pot boiling U کارهارادرجریان نگاه داشتن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to hold in trust U بطورامانت نگاه داشتن
journalize U دفترروزانه نگاه داشتن
shroud U در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
hold down U مطیع نگاه داشتن
stunt U کوتاه نگاه داشتن
hide U مخفی نگاه داشتن
on ice <idiom> U دور نگاه داشتن
commemorates U بیادگار نگاه داشتن
commemorating U بیادگار نگاه داشتن
stunts U کوتاه نگاه داشتن
commemorated U بیادگار نگاه داشتن
commemorate U بیادگار نگاه داشتن
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
impark U در محوطه نگاه داشتن
hides U مخفی نگاه داشتن
enwomb U در رحم نگاه داشتن
stunting U کوتاه نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
Keep somebody at bay <idiom> U [کسی را دور نگاه داشتن]
spare U برای یدکی نگاه داشتن
spared U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
pawl U باگیره یاعایق نگاه داشتن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorated U نگاه داشتن جشن گرفتن
spare U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
smother U در دل نگاه داشتن خفه شدن
spared U برای یدکی نگاه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
commemorate U نگاه داشتن جشن گرفتن
smothered U در دل نگاه داشتن خفه شدن
to time a race U وقت مسابقهای را نگاه داشتن
commemorates U نگاه داشتن جشن گرفتن
smothering U در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers U در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up U جلو اسب را نگاه داشتن
hold over U برای اینده نگاه داشتن
commemorating U نگاه داشتن جشن گرفتن
to observe the proprieties U اداب معاشرت را نگاه داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
fish globe U شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
enchain U در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on U در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse U جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
keek U باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
pinfold U جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms U تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guards U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
exhausts U تخلیه کردن خروج
exhaust U تخلیه کردن خروج
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
to take off one U رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
look at me U بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
arrest U جلوگیری کردن
hold in U جلوگیری کردن
hold U جلوگیری کردن
checks U جلوگیری کردن از
restrains U جلوگیری کردن از
to keep back U جلوگیری کردن از
bridling U جلوگیری کردن از
holds U جلوگیری کردن
bridle U جلوگیری کردن از
rebuffing U جلوگیری کردن
rebuffed U جلوگیری کردن
pull up U جلوگیری کردن
to provide against U جلوگیری کردن
rebuff U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
bridled U جلوگیری کردن از
bridles U جلوگیری کردن از
inhibit U جلوگیری کردن
checked U جلوگیری کردن از
rebuffs U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن
restrain U جلوگیری کردن از
restraining U جلوگیری کردن از
arrests U جلوگیری کردن
check U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن
hinders U جلوگیری کردن
keep U جلوگیری کردن
keeps U جلوگیری کردن
prohibiting U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
preventing U جلوگیری کردن
rule out U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن از
prohibit U جلوگیری کردن
hinder U جلوگیری کردن
prohibits U جلوگیری کردن
hindered U جلوگیری کردن
hindering U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن از
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com