Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rev
U
تند گشتن دور برداشتن
revs
U
تند گشتن دور برداشتن
revved
U
تند گشتن دور برداشتن
revving
U
تند گشتن دور برداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transcribing
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
puttered
U
ول گشتن
strangle
U
ول گشتن
hang around
U
ول گشتن
roams
U
گشتن
seach
U
گشتن
putter
U
ول گشتن
swivels
U
گشتن
puttering
U
ول گشتن
swivelled
U
گشتن
swivel
U
گشتن
search
U
گشتن
searches
U
گشتن
searchingly
U
گشتن
go about
U
گشتن
searched
U
گشتن
putters
U
ول گشتن
roaming
U
گشتن
to fool about
U
ول گشتن
seeks
U
گشتن
To loaf about . To loiter .
U
ول گشتن
seeking
U
گشتن
seek
U
گشتن
sloshing
U
ول گشتن
to poke a bout
U
ول گشتن
to muck a bout
U
ول گشتن
sloshes
U
ول گشتن
slosh
U
ول گشتن
roam
U
گشتن
to knock about
U
ول گشتن
to go about
U
گشتن
roamed
U
گشتن
orbits
U
بدورمداری گشتن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
orbit
U
بدورمداری گشتن
grow
U
شدن گشتن
trundling
U
گشتن چرخیدن
grows
U
شدن گشتن
troll
U
گشتن سراییدن
trolls
U
گشتن سراییدن
trundles
U
گشتن چرخیدن
trundle
U
گشتن چرخیدن
trundled
U
گشتن چرخیدن
orbited
U
بدورمداری گشتن
idle
U
ازاد گشتن
idled
U
ازاد گشتن
ranksack
U
خوب گشتن
turns
U
گشتن چرخیدن
turn
U
گشتن چرخیدن
to draw blank
U
گشتن وچیزی
to fish in troubled waters
U
پی بازاراشفته گشتن
to look for work
U
پی کار گشتن
to rev up
U
تند گشتن
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
to turn round
U
دور گشتن
trundl
U
غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
to prospect
[for]
U
گشتن
[بدنبال]
To adore (dote on) someone.
U
دورکسی گشتن
to look for anything
U
چیزی گشتن
circumambulate
U
بدورچیزی گشتن
circumvolve
U
دور گشتن
fossick
U
خوب گشتن
putters
U
مهمل گشتن
puttering
U
مهمل گشتن
puttered
U
مهمل گشتن
putter
U
مهمل گشتن
idlest
U
ازاد گشتن
idles
U
ازاد گشتن
look (someone) up
<idiom>
U
به دنبال کسی گشتن
rolls
U
غلت خوردن گشتن
groping
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
rolled
U
غلت خوردن گشتن
groped
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
grope
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
roll
U
غلت خوردن گشتن
scrounge around
<idiom>
U
درپی چیزی گشتن
pound the pavement
<idiom>
U
دنبال کار گشتن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
orbs
U
بدور چیزی گشتن
traipsed
U
سرگردان بودن ول گشتن
encircled
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing
U
سرگردان بودن ول گشتن
encircling
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
grabble
U
با دست پی چیزی گشتن
traipse
U
سرگردان بودن ول گشتن
hang about
U
گشتن پرسه زدن
orb
U
بدور چیزی گشتن
slue
U
بدور محورثابتی گشتن
to grope for anything
U
درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about
U
گشتن معطل شدن
traipses
U
سرگردان بودن ول گشتن
encircles
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
gropes
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
prowled
U
درپی شکار گشتن
goggled
U
چپ نگاه کردن گشتن
goggle
U
چپ نگاه کردن گشتن
prowl
U
درپی شکار گشتن
prowls
U
درپی شکار گشتن
goes
U
گشتن رواج داشتن
go
U
گشتن رواج داشتن
prowling
U
درپی شکار گشتن
goggling
U
چپ نگاه کردن گشتن
look (something) up
<idiom>
U
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rotated
U
دور محور خود گشتن
sinecure
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
pivot
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
swirls
U
گشتن باعث چرخش شدن
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
swirling
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirled
U
گشتن باعث چرخش شدن
swirl
U
گشتن باعث چرخش شدن
sinecures
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
rotate
U
دور محور خود گشتن
foraging
U
پی علف گشتن کاوش کردن
rummaged
U
بهم زدن خوب گشتن
rummages
U
بهم زدن خوب گشتن
foraged
U
پی علف گشتن کاوش کردن
forages
U
پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with
U
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
rummage
U
بهم زدن خوب گشتن
rummaging
U
بهم زدن خوب گشتن
forage
U
پی علف گشتن کاوش کردن
rotates
U
دور محور خود گشتن
to seek a position
U
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to grabble for anything
U
چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree
<idiom>
U
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuit
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to outflank an army
U
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling .
<proverb>
U
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
It take one hour there and back.
U
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
remove
U
برداشتن
removes
U
برداشتن
delete
U
برداشتن
remove
U
از جا برداشتن
removes
U
از جا برداشتن
flaws
U
مو برداشتن
take up
U
برداشتن
deletes
U
برداشتن
countertrace
U
برداشتن از
deleting
U
برداشتن
ingather
U
برداشتن
ingether
U
برداشتن
pick up
U
برداشتن
pickup
U
برداشتن
flaw
U
مو برداشتن
lift
U
برداشتن
lifted
U
برداشتن
takes
U
برداشتن
take
U
برداشتن
lifting
U
برداشتن
sublate
U
برداشتن
lifts
U
برداشتن
deleted
U
برداشتن
removing
U
برداشتن
to pull off
U
برداشتن
include
U
در برداشتن
includes
U
در برداشتن
glom
U
برداشتن
to pick up
U
برداشتن
to run away with
U
برداشتن
to mop up
U
برداشتن
to take up
U
برداشتن
moistening
U
نم برداشتن
removing
U
از جا برداشتن
snooping
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to come at a bound
<idiom>
U
خیز برداشتن
poll
U
نمونه برداشتن
heaved
U
خیز برداشتن
break step
U
غلط پا برداشتن
to break step
U
غلط پا برداشتن
polled
U
نمونه برداشتن
demountable
U
قابل برداشتن
dequeue
U
برداشتن اقلام یک صف
To co away with . To remove. To eliminate .
U
ازمیان برداشتن
resign
U
دست برداشتن
cracks
U
شکاف برداشتن
heave
U
خیز برداشتن
gait
U
گام برداشتن
cease
U
دست برداشتن
crack
U
شکاف برداشتن
desist
U
دست برداشتن
emarginate
U
برداشتن حاشیه از
give up
U
دست برداشتن از
remove slag
U
سرباره را برداشتن
run away with
U
برداشتن و در رفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com