English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
financial ability U تمکن مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lack of means U عدم تمکن
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
fiscal U مالی
financial U مالی
accounting classification U کد مالی
financing U مالی
finances U مالی
finance U مالی
financed U مالی
pecuniary U مالی
monetary U مالی
Mali U کشور مالی
unction U روغن مالی
financial affairs U امور مالی
felting U نمد مالی
finance house U موسسه مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial intermediary U واسطه مالی
finance officer U افسر مالی
finance markets U بازارهای مالی
spiel U شیره مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U دوره مالی
subsidization U کمک مالی
fiscal control U نظارت مالی
anointment U پماد مالی
capital commitment U تعهدات مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financial assets U دارائیهای مالی
sustentation U استعانت مالی
fiscal policy U سیاست مالی
fiscal control U کنترل مالی
financial status U وضع مالی
non pecuniary U غیر مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
subvention U کمک مالی
rough usage U دست مالی
judgment debt U محکوم به مالی
self support U استقلال مالی
inunction U روغن مالی
snow job U ماست مالی
sparge U گل مالی کردن
in low water U در تنگی مالی
illinition U روغن مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
taction U دست مالی
financial crisis U بحران مالی
financial circles U محافل مالی
financial centers U مراکز مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial budget U بودجه مالی
financial bill U لایحه مالی
financial assets U موجودی مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
sustention U استعانت مالی
financial plan U برنامه مالی
financial period U دوره مالی
financial management U مدیریت مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial expenses U هزینههای مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
funded U اعتبار مالی
embrocation U روغن مالی
financial market U بازار مالی
waxing U موم مالی
subsidies U کمکهای مالی
mart U بازار مالی
crediting U اعتبار مالی
embrocations U روغن مالی
credits U اعتبار مالی
fund U اعتبار مالی
roughcast U گل مالی شده
chamberlains U نافر مالی
chamberlain U نافر مالی
slobbery U لجن مالی
credited U اعتبار مالی
financially U از نظر مالی
subsidy U کمک مالی
fiscal U سال مالی
financial year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal year U دوره مالی
financiers U متخصص مالی
credit U اعتبار مالی
padding U لگد مالی
financier U متخصص مالی
inuct U روغن مالی کردن
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
scrabbles U دست مالی کردن
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
scrabbling U دست مالی کردن
financial statement U صورت وضعیت مالی
felt U نمد مالی کردن
financial investment U سرمایه گذاری مالی
scrabbled U دست مالی کردن
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
tallow U پیه مالی کردن
functional finance U سیاست مالی اصولی
financial planning U برنامه ریزی مالی
mud bath U گل مالی تن برای درمان
scrabble U دست مالی کردن
financial mission U هئیت مامورین مالی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
spiel U شیره مالی کردن
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
means tests U سنجش استطاعت مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
rough U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
anointment U روغن مالی تدهین
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
current income U درامد یک سال مالی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
anoint U روغن مالی کردن
financed U قسمت مالی یا دارایی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
financial accounts حساب های مالی
finance U قسمت مالی یا دارایی
anoints U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
finances U قسمت مالی یا دارایی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
finance company U شرکت تامین مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
aid package U بسته کمک مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
embrocate U روغن مالی کردن
financing U قسمت مالی یا دارایی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
waxer U کسیکه موم مالی میکند
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
groped U دست مالی کورمالی کردن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
grope U دست مالی کورمالی کردن
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
I am pinched for money. U دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com