English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uti possidetis U تملک اراضی اشغالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occupied territories U اراضی اشغالی
occupied territory U اراضی اشغالی
uti possidetis U تملک اراضی مفتوحه
occupied territory U اشغالی
army of occupation U نیروهای اشغالی
refugees U فراریان ازمنطقه اشغالی
refugee U فراریان ازمنطقه اشغالی
road space U فضای اشغالی از جاده به وسیله ستون
provost court U دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
appropriation U تملک
holding U تملک
acquisitions U تملک
acquistion U تملک
acquisition U تملک
gaining ownership U تملک
possession U تملک
expropriate U از تملک در اوردن
repossession U تملک ثانوی
demesne U تملک زمین
estate in remainder U تملک معلق
reebtry U تملک مجدد
fee simple U حق تملک دائم
occupancy U تملک کننده
expropriated U از تملک در اوردن
expropriates U از تملک در اوردن
expropriating U از تملک در اوردن
poss U مخفف تملک
accession U تملک نماء
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
cost in use U هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
quiet enjoyment U حق انتفاع اراضی
waste lands U اراضی موات
vesture U تصرف اراضی
land development U احیای اراضی
land distribution U توزیع اراضی
land grant U اعطای اراضی
waste land U اراضی موات
seisin U مالکیت اراضی
accumulative area U اراضی سوارشونده
cultivated land U اراضی محیات
innings U اراضی مستحدثه
utilized lands U اراضی دایر
conservation of land U حفظ اراضی
unutilized land U اراضی موات
tidal flats U اراضی جزرومدی
cultivation of waste land U احیا اراضی موات
redemption U پرداخت مالیات اراضی
escheat U اراضی بلا وارث
reclaim U احیاء اراضی موات
reclaimed U احیاء اراضی موات
reclaiming U احیاء اراضی موات
reclaims U احیاء اراضی موات
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
terre tenant U متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
polder U اراضی پست کنار دریا
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
vender's lien U حق حبس بایع در معامله اراضی
land office U اداره املاک وثبت اراضی
planning permission U اجازه عمران و ابادی اراضی
beachheads U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
beachhead U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
land poor U دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
cadastre U دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
backwoods U اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
cadastral U مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
pyramiding U سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
fee tail U تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
arrentation U پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
expandsionism U اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
take possession of U متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
root of title U منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com