English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concentration U تمرکز
concentrations U تمرکز
centering U تمرکز
focusing U تمرکز
centralisation U تمرکز
centralization U تمرکز
yeep joung U تمرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
center spuare U زاویه تمرکز
centering tool U ابزار تمرکز
concentration ratio U نسبت تمرکز
concentration ratio U نرخ تمرکز
center U تمرکز یافتن
cathexis U تمرکز روانی
automatic focusing U تمرکز خودکار
decentralization U عدم تمرکز
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
visual focusing U تمرکز دیداری
concentration of fire U تمرکز اتش
cost center U تمرکز هزینه
crossover U تمرکز نخستین
data concentration U تمرکز داده
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
line concentrator U تمرکز کننده خط
horizontal integration U تمرکز افقی
ionic focusing U تمرکز با گاز
gas focusing U تمرکز با گاز
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
focusing control U تنظیم تمرکز
focusing coil U پیچک تمرکز
focalization U تمرکز در کانون
electron focusing U تمرکز الکترون
period of concentration U زمان تمرکز
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
degree of centralization U درجه تمرکز
stress concentration U تمرکز تنش
retaining U تمرکز دادن
concentrating U تمرکز کردن
concentrating U تمرکز دادن
centralist U طرفدار تمرکز
retains U تمرکز دادن
centered U تمرکز یافتن
centers U تمرکز یافتن
retained U تمرکز دادن
retain U تمرکز دادن
centre U تمرکز یافتن
centred U تمرکز یافتن
concentrates U تمرکز کردن
concentrates U تمرکز دادن
concentration U تمرکز عده ها
totalitarianism U تمرکز گرایی
concentrate U تمرکز دادن
centralists U طرفدار تمرکز
concentrate U تمرکز کردن
concentrations U تمرکز عده ها
concentative U تمرکز دهنده
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
mass U تمرکز قوای جنگی
decentralising U عدم تمرکز دادن
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
decentralizing U عدم تمرکز دادن
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
concentration area U منطقه تمرکز اتش
decentralised U عدم تمرکز دادن
decentralizes U عدم تمرکز دادن
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
decentralize U عدم تمرکز دادن
massing U تمرکز قوای جنگی
masses U تمرکز قوای جنگی
centralized design U طراحی تمرکز یافته
decentralises U عدم تمرکز دادن
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism U فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing U تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
gather writer U تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
Zionism U نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
cathectic U وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
Zionist U طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarians U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
grommet U حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley U محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
air station U ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com