Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
brainwash
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brain washing
U
شستشوی مغزی
menticide
U
شستشوی مغزی
brainwashing
U
تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
lavage
U
انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
abreact
U
تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
modernism
U
نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
abstersion
U
شستشوی زخم
wash bottle
U
بطری شستشوی
well development
U
توسعه و شستشوی چاه
wash deck hose
U
لوله شستشوی پل ناو
stepwise elution analysis
U
تجزیه شستشوی پلهای
acid sludge
U
لجن شستشوی با اسید
rainwash
U
شستشوی چیزی بوسیله باران
bathtubs
U
جای شستشوی بدن درحمام
bathtub
U
جای شستشوی بدن درحمام
to get religion
U
دین تازهای اختیارکردن
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
innovates
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovate
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovated
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovating
U
ایین تازهای ابتکار کردن
proselytizes
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwash
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytizing
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashed
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytises
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashes
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
concave fillet weld
U
جوشکاری مغزی مقعر جوشکاری مغزی
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
dictations
U
تلقین
dictation
U
تلقین
suggestion
U
تلقین
promptings
U
تلقین
inculcation
U
تلقین
suggestions
U
تلقین
prompting
U
تلقین
posthypnotic suggestion
U
تلقین پس هیپنوتیسمی
self hypnosis
U
تلقین به نفس
suggest
U
تلقین کردن
verbal suggestion
U
تلقین کلامی
suggesting
U
تلقین کردن
countersuggestion
U
تلقین مخالف
insinuates
U
تلقین کردن
autosuggestion
U
تلقین بنفس
autosuggestion
U
تلقین به خود
indoctrinating
U
تلقین کردن
indoctrinates
U
تلقین کردن
indoctrinate
U
تلقین کردن
suggestibility
U
تلقین پذیری
induce
U
تلقین کردن
induced
U
تلقین کردن
insinuate
U
تلقین کردن
induces
U
تلقین کردن
insinuated
U
تلقین کردن
inducing
U
تلقین کردن
indoctrination
U
تلقین فکری
doughface
U
تلقین پذیر
insufflate
U
تلقین کردن
prestige suggestion
U
تلقین اعتباری
insti
U
تلقین تدریجی
suggests
U
تلقین کردن
inculcator
U
تلقین کننده
indoctrinated
U
تلقین کردن
indirect suggestion
U
تلقین غیرمستقیم
suggested
U
تلقین کردن
instilment
U
ریزش و تلقین تدریجی
empathy
U
انتقال فکر تلقین
dogmas
U
اصول عقاید
religious tenets
U
عقاید مذهبی
multiplicity of creeds
U
تعد د عقاید
nihilism
U
عقاید نهیلیستی
inquisitors
U
مفتش عقاید
feet on the ground
<idiom>
U
عقاید عاقلانه
mendelism
U
عقاید مندل
censorship
U
سانسور عقاید
inquisitor
U
مفتش عقاید
dogma
U
اصول عقاید
inculcated
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate
U
جایگیر ساختن تلقین کردن
soundboard
U
عامل انتشار عقاید
small-minded opinions
U
عقاید کوته نظر
rationale
U
توضیح اصول عقاید
lutheranism
U
عقاید لوتر وکلیسای او
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
neologize
U
دارای عقاید نوین
paradoxical
U
مخالف عقاید عمومی
fascism
U
اصول عقاید فاشیست
orientalism
U
عقاید یا سیاست شرقی
symbolically
U
مط العه دلایل و عقاید
sounding board
U
عامل انتشار عقاید
sounding boards
U
عامل انتشار عقاید
symbolic
U
مط العه دلایل و عقاید
medievalism
U
عقاید قرون وسطایی
leninism
U
عقاید اشتراکی لنین
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to i. person with an opinion
U
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
junkerdom
U
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
Machiavellian
U
وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
doctrinal
U
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
syncretic
U
تلفیق کننده عقاید مختلف
syncretism
U
اعتقاد به توحید عقاید همتایی
ultranationalism
U
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
junkerism
U
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
orthodox
U
مطابق عقاید کلیسای مسیح
public opinion polling
U
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
inquisition
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisitions
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
swelled head
U
دارای عقاید بزرگ خود فروش
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
His political beliefs are old hat now .
U
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
self expression
U
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
presbyterianism
U
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
russify
U
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
fillet
U
مغزی
inanity
U
بی مغزی
anencephaly
U
بی مغزی
braided
U
مغزی
encephalic
U
مغزی
cerebral
U
مغزی
sententiousness
U
پر مغزی
nuclear
U
مغزی
anencephalia
U
بی مغزی
braid
U
مغزی
frothiness
U
بی مغزی
cacuminal
U
مغزی
filleted
U
مغزی
braids
U
مغزی
fillets
U
مغزی
filleting
U
مغزی
core
U
مغزی
cores
U
مغزی
braininess
U
مغزی
medillary
U
مغزی
medullary
U
مغزی
cerebric
U
مغزی
medullar
U
مغزی
heterodox
U
دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
shavian
U
پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
romanism
U
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
ideogram
U
تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
interfaith
U
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
naturism
U
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
stalinize
U
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
cerebral contusion
U
کوفتگی مغزی
cerebration
U
فعالیت مغزی
cerebrovascular
U
مغزی- عروقی
encephalopathy
U
بیماری مغزی
cerebral laceration
U
پارگی مغزی
idiocy
U
سبک مغزی
mental
U
مغزی هوشی
brain damage
U
اسیب مغزی
wire core
U
مغزی سیمی
concussion
U
ضربه مغزی
cortical control
U
کنترل مغزی
peduncle
U
پایک مغزی
cortical deafness
U
کری مغزی
cortical inhibition
U
بازداری مغزی
brain worker
U
کارگر مغزی
cerebro spinal
U
مغزی- نخاعی
brain work
U
کار مغزی
cortical blindness
U
نابینایی مغزی
welts
U
مغزی گذاشتن
encorticalization
U
مغزی شدن
brain waves
U
امواج مغزی
heart
U
مغزی طناب
brain injury
U
اسیب مغزی
brain concussion
U
ضربه مغزی
brain center
U
مرکز مغزی
brain abscess
U
ابسه مغزی
cerebral compression
U
فشردگی مغزی
brain abscess
U
دمل مغزی
jute heart
U
مغزی کنفی
hearts
U
مغزی طناب
glioma
U
غده مغزی
feeble mindedness
U
سبک مغزی
prosencephalic
U
جلو مغزی
welt
U
مغزی گذاشتن
encephalization
U
مغزی شدن
silliness
U
سبک مغزی
brain death
U
مرگ مغزی
brain lesion
U
ضایعه مغزی
coil form
U
مغزی پیچک
Hungarian Activism
U
[جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
fundamentalism
U
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
cerebro spinal fluid
U
مایع مغزی- نخاعی
organic brain syndrome
U
نشانگان اسیب مغزی
encephalization quotient
U
بهر مغزی شدن
acute brain syndrome
U
نشانگان مغزی حاد
csf
U
مایع مغزی- نخاعی
cerebral arteriosclerosis
U
تصلب شرایین مغزی
obs
U
نشانگان اسیب مغزی
cerebral electrotherapy
U
برق درمانی مغزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com