English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
generalize U تعمیم دادن
extending U تعمیم دادن
generalised U تعمیم دادن
generalising U تعمیم دادن
generalizing U تعمیم دادن
extends U تعمیم دادن
generalizes U تعمیم دادن
generalises U تعمیم دادن
extend U تعمیم دادن
extend the maining of U مفهومی را تعمیم دادن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
partition U تقسیم افراز کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
break down U تقسیم بندی کردن
sector U جزء تقسیم کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
generalizations U تعمیم
generalization U تعمیم
generalisations U تعمیم
genbraliztion U تعمیم
extensions U تعمیم
popularization U تعمیم
universalization U تعمیم
extension U تعمیم
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
fallacy of composition U تعمیم نادرست
extensile U قابل تعمیم
overgeneralization U تعمیم افراطی
generalizability U تعمیم پذیری
generable U قابل تعمیم
extendable U قابل تعمیم
response generalization U تعمیم پاسخ
stimulus generalization U تعمیم محرک
generalized U تعمیم یافته
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
generalized coordinates U مختصات تعمیم یافته
sort merge program U پردازش تعمیم یافته
generalized force U نیروی تعمیم یافته
generalized routine U روال تعمیم یافته
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
extrapolation U ادامه روند تعمیم دهی
vulgarization U تعمیم چیزی بزبان ساده
generalized inhibitory potential U پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
extrapolations U ادامه روند تعمیم دهی
extensible U قابلیت تمدید قابل تعمیم
generalized reinforcer U تقویت کننده تعمیم یافته
Distribution U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
generalized function U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
segment U فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
segments U فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
university extension U تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
apportionment U تقسیم
repartition U تقسیم
admensuration U تقسیم
dealing U تقسیم
branches U تقسیم
allocating U تقسیم
allocate U تقسیم
division U تقسیم
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
branch U تقسیم
allocates U تقسیم
cleavages U تقسیم
cleavage U تقسیم
distribution U تقسیم
distributions U تقسیم
sharing U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
divisions U تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com