Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
devoting
U
اختصاص دادن فدا کردن
devotes
U
اختصاص دادن فدا کردن
devote
U
اختصاص دادن فدا کردن
dedicates
U
اختصاص دادن وقف کردن
dedicate
U
اختصاص دادن وقف کردن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
assigned
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
dedicating
U
اختصاص دادن وقف کردن
assigning
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserving
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
assign
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
assigns
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
multiplex
U
روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
fragmentation
U
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
allocate
U
اختصاص دادن
allocates
U
اختصاص دادن
to set apart
U
اختصاص دادن
allocating
U
اختصاص دادن
allocate
U
اختصاص دادن
appropriating
U
اختصاص دادن
appropriates
U
اختصاص دادن
appropriated
U
اختصاص دادن
assign
U
اختصاص دادن
allot
U
اختصاص دادن
appropriate
U
اختصاص دادن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserve
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserves
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserving
U
نگه داشتن اختصاص دادن
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
renumber
U
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
blasts
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
deallocate
U
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
shires
U
به استان تقسیم کردن
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
dedication
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
segments
U
فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
segment
U
فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
space charter
U
اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
appertained
U
اختصاص داشتن
appertaining
U
اختصاص داشتن
appertains
U
اختصاص داشتن
memory allocation
U
اختصاص حافظه
appertain
U
اختصاص داشتن
apanage
U
اختصاص داشت
resource allocation
U
اختصاص منبع
appropriation
U
اختصاص بودجه
allocated
U
اختصاص یافته
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
specialty
U
اختصاص کیفیت ویژه
assigned
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
provided
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
permanent oppointment
U
اختصاص دایمی به یک یکان
allocated
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
reservation of a right
U
اختصاص حقی به خود
indigenousness
U
اختصاص بیک اب و خاک
appropriated
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
allotted
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
attached
<adj.>
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
laid on
<past-p.>
U
اختصاص داده شده
appropriator
U
بخود اختصاص دهنده
specialities
U
اختصاص کیفیت ویژه
speciality
U
اختصاص کیفیت ویژه
endemicity
U
اختصاص بیک قوم یادیار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
allottee
U
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook
U
نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
available
U
لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
filename
U
کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
parnassian
U
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bed credit
U
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
paging
U
که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com