English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
citation U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citations U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
certificate of achievement U مدرک ابراز لیاقت
certificate of capacity U مدرک ابراز لیاقت
unit awards U تشویق نامه یکانی
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
citations U تقدیررسمی
citation U تقدیررسمی
potency U لیاقت
desertless U بی لیاقت
etiquette U لیاقت
efficiency U لیاقت
deservingness U لیاقت
autarky U لیاقت
autarchy U لیاقت
honourableness U لیاقت
religionless U بی لیاقت
ability U لیاقت صلاحیت
demerit U عدم لیاقت
aptitude U شایستگی لیاقت
abilities U لیاقت صلاحیت
aptitudes U شایستگی لیاقت
demerits U عدم لیاقت
eligibly U از روی لیاقت
proficient U وارد به فن با لیاقت
capably U از روی لیاقت
merits U لیاقت استحقاق
meriting U لیاقت استحقاق
merited U لیاقت استحقاق
merit U لیاقت استحقاق
competency U صلاحیت لیاقت
ably U از روی لیاقت
meritoriousness U لیاقت استحقاق
aptly U از روی لیاقت
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
distinguished unit citation U نشان لیاقت یکان
efficiency U میزان لیاقت تولید
efficiently U از روی کفایت و لیاقت
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
revelations U ابراز
revelation U ابراز
irreticence U ابراز
manifestation U ابراز
proposals U ابراز
proposal U ابراز
manifestations U ابراز
self assertiveness U ابراز وجود
presentation of evidance U ابراز دلیل
merriment U ابراز شادی
evinces U ابراز کردن
evinced U ابراز کردن
divulges U ابراز کردن
evince U ابراز کردن
divulging U ابراز کردن
divulge U ابراز کردن
irreticent U ابراز کننده
lay bare U ابراز کردن
divulged U ابراز کردن
evincing U ابراز کردن
express U ابراز کردن
empressement U ابراز صمیمیت
expressed U ابراز کردن
expresses U ابراز کردن
expressing U ابراز کردن
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
profess U ابراز ایمان کردن
heart goes out to someone <idiom> U ابراز احساسات کردن
impemitently U بدون ابراز پشیمانی
expression U ابراز کلمه بندی
professing U ابراز ایمان کردن
expressions U ابراز کلمه بندی
professes U ابراز ایمان کردن
exhibits U ارائه دادن ابراز کردن
exhibit U ارائه دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ... U ابراز کردن خود دایربراینکه ...
exhibiting U ارائه دادن ابراز کردن
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
displays U نشان دادن ابراز کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
display U نشان دادن ابراز کردن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
exhibited U ارائه دادن ابراز کردن
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> U اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
Holy moly! <idiom> U اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
self expression U ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
Everyone sends their regards to you. U همه بهت ابراز ارادت کردن.
exhortation U تشویق
eulogies U تشویق
persuasions U تشویق
persuasion U تشویق
cheer U تشویق
encouragement U تشویق
eulogy U تشویق
abetting U تشویق
abetted U تشویق
abets U تشویق
abet U تشویق
cheers U تشویق
cheered U تشویق
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
encourages U تشویق کردن
inspirit U تشویق کردن
abetting U تشویق تقویت
inspiriting U تشویق کننده
encouraged U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
encourager U تشویق کننده
embolden U تشویق کردن
countenance [encourage] U تشویق کردن
elate U تشویق کردن
hearten U تشویق کردن
countenance U تشویق کردن
encouage U تشویق کردن
persuadable U قابل تشویق
applause U تشویق و تمجید
to put a premium on U تشویق کردن
eulogizing U تشویق کردن
eulogizes U تشویق کردن
eulogized U تشویق کردن
eulogize U تشویق کردن
eulogising U تشویق کردن
eulogised U تشویق کردن
countenancing U تشویق کردن
countenances U تشویق کردن
eulogises U تشویق کردن
countenanced U تشویق کردن
lead on U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
to the cheers of [the crowd] U با تشویق [جمعیت]
cheer U تشویق کردن
abetted U تشویق تقویت
take heart <idiom> U تشویق شدن
abets U تشویق تقویت
encouragingly U ازراه تشویق
cheers U تشویق کردن
cheered U تشویق کردن
lead on <idiom> U تشویق موزیانه
reanimate U تشویق کردن
brainstorming U گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
cheerleader U سر دستهی تشویق کنندگان
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
cheerleaders U سر دستهی تشویق کنندگان
protreptic U تشویق کننده نصیحت
exhorting U تشویق و ترغیب کردن
exhorted U تشویق و ترغیب کردن
acclamation U آفرین [تشویق] [تحسین]
exhort U تشویق و ترغیب کردن
exhorts U تشویق و ترغیب کردن
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
export incentive U تشویق دولت در جهت صادرات
overpraise U بیش از حد تشویق و تحسین کردن
you tell'em <idiom> U تشویق شخص دربیان گفتهها
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graces U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
bounties U تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
he inspirited me to do it U مرا بکردن ان کار تشویق کرد
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
gracing U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
golden handshake U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
yoicks U علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
presumption hominis U قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
dogmatic marxism U مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
breve U نامه
correspoundence U نامه ها
manifesting U نامه
manifest U نامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com