Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reclama
U
تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood chit
U
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator
U
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination
U
نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
rallies
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallied
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
self determination
U
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
resupply
U
تجدید اماد تجدید تدارکات
connivance
U
اغماض
waived
U
اغماض نمودن
waive
U
اغماض نمودن
towink at
U
اغماض کردن
waives
U
اغماض نمودن
negligible
U
قابل اغماض
condone
U
اغماض کردن
irremissible
U
اغماض ناپذیر
condoned
U
اغماض کردن
paraleipsis
U
افهارضمن اغماض
tolerator
U
اغماض کننده
veniality
U
قابلیت اغماض
condoning
U
اغماض کردن
waiver
U
صرفنظر اغماض
remissible
U
قابل اغماض
condones
U
اغماض کردن
tolerantly
U
شکیبا اغماض کننده
sign a waiver
U
قبول اغماض نمودن
wink
U
چشمک اغماض کردن
winked
U
چشمک اغماض کردن
winking
U
چشمک اغماض کردن
indulgently
U
از روی اغماض و مساهله
venial
U
قابل اغماض بخشیدنی
tolerance
U
سعه نظر اغماض
tolerances
U
سعه نظر اغماض
paralipsis
U
افهار ضمن اغماض
tolerant
U
شکیبا اغماض کننده
winks
U
چشمک اغماض کردن
tolerance
U
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances
U
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
condonation
U
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
aggregate demand
U
تقاضای کل
total demand
U
تقاضای کل
at the instance of
U
به تقاضای
at the request of
U
تقاضای
factor demand
U
تقاضای عوامل
effective demand
U
تقاضای موثر
elastic demand
U
تقاضای با کشش
request to send
U
تقاضای ارسال
maximum demand
U
تقاضای بیشینه
re claim
U
تقاضای مجدد
excess demand
U
تقاضای بیش از حد
market demand
U
تقاضای بازار
inelastic demand
U
تقاضای بی کشش
national demand
U
تقاضای ملی
final demand
U
تقاضای نهائی
request substitution
U
تقاضای تعویض
demand for payment
U
تقاضای پرداخت
application
U
تقاضای کار
complementary demand
U
تقاضای تکمیلی
complementary demand
U
تقاضای مکمل
joint demand
U
تقاضای مشترک
at the instance of
U
بر حسب تقاضای
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
applications
U
تقاضای کار
application for loan
U
تقاضای وام
aggregate demand function
U
تابع تقاضای کل
at my request
U
مطابق با تقاضای من
gives
U
تقاضای رای
give
U
تقاضای رای
aggregate market demand
U
تقاضای کل بازار
giving
U
تقاضای رای
composite demand
U
تقاضای مرکب
perfectly inelastic demand
U
تقاضای کاملا بی کشش
perfectly elastic demand
U
تقاضای کاملا با کشش
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
demand
U
تقاضای خرید کالا
demanded
U
تقاضای خرید کالا
demands
U
تقاضای خرید کالا
marginal demand price
U
قیمت تقاضای نهائی
law of downward sloping demand
U
قانون تقاضای نزولی
taxed
U
تحمیل تقاضای سنگین
tax
U
تحمیل تقاضای سنگین
derived demand
U
تقاضای مشتق شده
taxes
U
تحمیل تقاضای سنگین
rpo
U
تقاضای مظنه قیمت
downward sloping demand curve
U
منحنی تقاضای نزولی
soft market
U
بازار با تقاضای خوب
credit application
U
تقاضای گشایش اعتبار
elastic demand
U
تقاضای کشش دار
to request issuance
U
تقاضای صدور کردن
elastic demand
U
تقاضای انعطاف پذیر
toa for a job or position
U
تقاضای شغل کردن
individual demand schedule
U
جدول تقاضای فردی
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
apply for a divorce
U
تقاضای طلاق کردن
callers
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
reclamation
U
تقاضای جبران خسارت کردن
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
excess demand
U
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
demurrer
U
تقاضای تاخیر درصدور حکم
rts
U
Send To Request تقاضای ارسال
request time out
U
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
To seek political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
caller
U
شخصی که تقاضای تماس دارد
put the bite on someone
<idiom>
U
از کسی تقاضای پول کردن
demur
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
demurs
U
تقاضای درنگ یا مکث کردن
layer
U
برنامهای که تقاضای ارسال کند
layers
U
برنامهای که تقاضای ارسال کند
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
nonce word
U
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
speculative demand for money
U
تقاضای سفته بازی برای پول
demand accommodation
U
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory
U
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
postulancy
U
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
ARQ
U
که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
The victors demanded unconditional surrender .
U
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
small claim
U
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
appeal play
U
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reclamation
U
تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
reviews
U
تجدید
renew
U
تجدید
reviewing
U
تجدید
anabiosis
U
تجدید
renewing
U
تجدید
renews
U
تجدید
reviewed
U
تجدید
review
U
تجدید
renewal
U
تجدید
recrudescence
U
تجدید
renewals
U
تجدید
neogenesis
U
تجدید
repetition
U
تجدید
repetitions
U
تجدید
refreshes
U
تجدید
instauration
U
تجدید
revival
U
تجدید
refreshed
U
تجدید
revivals
U
تجدید
turnover
U
تجدید
refresh
U
تجدید
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
reconditioning
U
تجدید امادگی
renewable
U
تجدید شدنی
renewed
U
تجدید شده
recollection
U
تجدید خاطره
recollections
U
تجدید خاطره
resumption
U
تجدید شروع
updating
U
تجدید برنامه
reconstituted
U
تجدید ساخت
reconstituting
U
تجدید ساخت
reconstitutes
U
تجدید ساخت
reconstitute
U
تجدید ساخت
reinforcement
U
تجدید قوا
rebirth
U
تجدید حیات
reimpression
U
تجدید چاپ
rejuvenescence
U
تجدید جوانی
instaurator
U
تجدید کننده
refection
U
تجدید قوا
reelection
U
تجدید انتخاب
it is not subject to review
U
تجدید نظر
redintegrate
U
تجدید شونده
recension
U
تجدید چاپ
recalculation
U
تجدید محاسبه
re hearing
U
تجدید محاکمه
re establish
U
تجدید کردن
reedify
U
تجدید کردن
re edify
U
تجدید کردن
nonrecurring
U
تجدید نشدنی
reinvigorate
U
تجدید نیروکردن
remilitarization
U
تجدید تسلیحات
renascence
U
تجدید حیات
reproduction
U
تجدید چاپ
reproductions
U
تجدید چاپ
revisionist
U
تجدید نظرخواه
re hearing
U
تجدید نظر
re election
U
تجدید انتخاب
revivor
U
تجدید مرافعه
revisionary
U
تجدید نظری
revisal
U
تجدید نظر
republication
U
تجدید چاپ
renewer
U
تجدید کننده
renewal offf lease
U
تجدید اجاره
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
renewal of the convention
U
تجدید پیمان
renewability
U
قابلیت تجدید
rapporchment
U
تجدید روابط
renewing
U
تجدید کردن
reincarnations
U
تجدید تجسم
rebuild
U
تجدید ساخت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com