English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
counter vailing power U تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
attack carrier striking forces U نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic potential U نیروی اقتصادی
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
sagging U تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
special forces U نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
barrier forces U نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
military services U نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transient forces U نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces U نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
package forces U نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
demarkation line U خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
regional forces U نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
isochronal U متقارن
homolographic U متقارن
symmetric U متقارن
symmetrization U متقارن
concurrent U متقارن
simultaneous U متقارن
palindrome U متقارن
isochronous U متقارن
palindromes U متقارن
symmetrical U متقارن
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
equilateral U ازدوطرف متقارن
symmetrical distribution U توزیع متقارن
turkish knot U گره متقارن
bilateral U متقارن الطرفین
symmetric matrix U ماتریس متقارن
axisymmetric U متقارن محوری
asymmetrical U غیر متقارن
symmetrical system U جریان متقارن
symmetry vibration U ارتعاش متقارن
polarize U متقارن کردن
symmetric list U لیست متقارن
polarizes U متقارن کردن
polarizing U متقارن کردن
syzygy U جفت متقارن
polarising U متقارن کردن
zygomorphic U متقارن الطرفین
centrosymmetric U متقارن مرکزی
polarised U متقارن کردن
symmetry top U فرفرهای متقارن
symmetric U هم اندازه متقارن
symmetry substance U ماده متقارن
summetrical defence U دفاع متقارن
symmetry stretching U کشش متقارن
axially symmetric U متقارن محوری
symmetrize U متقارن ساختن
polarises U متقارن کردن
time U متقارن ساختن
timed U متقارن ساختن
times U متقارن ساختن
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
symmetry U تقارن
isochronism U تقارن
synchronization U تقارن
polarities U تقارن
polarity U تقارن
simultaneeity U تقارن
synmetry U تقارن
symmetrization U تقارن
parallelism U تقارن
symmetrical pawn structure U ساختمان پیادهای متقارن
holohedral U دارای بلورهای متقارن
symmetry double bond U پیوند دوگانه متقارن
allocheiria U جابجایی بساوشی متقارن
balanced transmission line U سیم انتقال متقارن
allochiria U جابجایی بساوشی متقارن
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
point of symmetry U نقطه تقارن
pseudosymmetry U شبه تقارن
asymmetric carbon U کربن بی تقارن
plane of symmetry U صفحه تقارن
zygomorphic U دارای تقارن
isodimorphism U تقارن دو شکلی
symmetry lines U خطوط تقارن
asymmetric molecule U مولکول بی تقارن
mirror symmerty U تقارن ایینهای
symmetry point U نقطه تقارن
transational symmerty U تقارن انتقالی
axis of symmery U محور تقارن
asymmetrical conductivity U برقرسانایی بی تقارن
symmetry axis U محور تقارن
plane of symmetry U سطح تقارن
asymmetric top U فرفرهای بی تقارن
asymmetric system U دستگاه بی تقارن
asymmetric substance U جسم بی تقارن
skewness U عدم تقارن
Symmetry U تقارن [ریاضی]
asymmetry U عدم تقارن
rotational symmetry U تقارن چرخشی
symmetry plane U صفحه تقارن
symmetry operation U عمل تقارن
center of symmerty U مرکز تقارن
symmetry group U گروه تقارن
symmetry element U عنصر تقارن
symmetry number U عدد تقارن
symmerty center U مرکز تقارن
synchrony U انطباق تقارن
geometrical <adj.> U تقارن در طرح
impedance balancing U تقارن امپدانس
axis of symmetry U محور تقارن
rhombus wing U بالی با سطح مقطع متقارن
isocline U دارای شیب متقارن ومساوی
anisometric U دارای قسمتهای غیر متقارن
radiosymmetrical U دارای اضلاع یا شعاعهای متقارن
homocercal U دارای دم قرینه متقارن الذنب
subcordate U بشکل قلب غیر متقارن
symmetrical alternating quantity U کمیت متناوب متقارن نامتوازن
conservation of orbital symmerty U بقای تقارن اوربیتال
positive skewness U عدم تقارن مثبت
eurythmy U هم اهنگی و تقارن ساختمان
axial rotation symmerty U تقارن چرخشی محوری
plane of mirror symmetry U صفحه تقارن اینهای
mirror plane of symmetry U صفحه تقارن اینهای
eurhythmy U هم اهنگی و تقارن ساختمان
isochronism U ایجاد تقارن همزمانی
simple axis of symmetry U محور ساده تقارن
actinomorphic U دارای تقارن شعاعی
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
blemish [mistake] U عدم تقارن در بافت
alternating axis of symmerty U محور تقارن متناوب
actinomorphous U دارای تقارن شعاعی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
polar U دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
parametron U عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
anomalous weave U بی نظمی و عدم تقارن در بافت
incommensurability U عدم تقارن سنجش ناپذیری
asymmetric local deformation U تغییر شکل موضعی بی تقارن
anomal design U طرح شلوغ و بدون تقارن
axis U محور تقارن مهره اسه
symmetry allowed reaction U واکنش مجاز از لحاظ تقارن
cypher U [حروف بزرگ الفبا در طرح های متقارن]
Gulli motife U [نوعی گل و بته متقارن در فرش های ترکمن]
isodimorphism U تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
armed services U قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
angle og sideship U زاویه بین صفحات تقارن وجهت حرکت
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
combined forces U نیروهای مرکب
political forces U نیروهای سیاسی
services U نیروهای سه گانه
screening forces U نیروهای پاسیور
forces of production U نیروهای تولید
ground forces U نیروهای زمینی
market forces U نیروهای بازار
friendly forces U نیروهای خودی
frontalier U نیروهای مرزی
component forces U نیروهای مولفه
combat forces U نیروهای رزمی
garrison forces U نیروهای پادگانی
services U نیروهای مسلح
battalion U نیروهای ارتشی
battalions U نیروهای ارتشی
armed forces U نیروهای مسلح
blue forces U نیروهای ابی
blue forces U نیروهای خودی
enemy forces U نیروهای دشمن
differential forces U نیروهای دیفرانسیلی
opposing forces U نیروهای متخاصم
naval forces U نیروهای دریایی
army forces U نیروهای زمینی
irregular forces U نیروهای نامنطم
army of occupation U نیروهای اشغالی
irregular U نیروهای نامنطم
nuclear forces U نیروهای هستهای
lateral forces U نیروهای عرضی
irregular forces U نیروهای چریکی
move of pattern U [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com