Total search result: 203 (30 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
modifies U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modify U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modifying U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
adapt U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
 |
 |
adapts U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
 |
 |
adapting U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
 |
 |
changed U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
change U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
changes U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
changing U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
conversion U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
 |
 |
conversions U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
 |
 |
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
share U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
 |
 |
shares U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
 |
 |
shared U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
 |
 |
enclosing U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
enclose U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
encloses U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
via U |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
 |
 |
establishing U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
establishes U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
establish U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
transform U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
 |
 |
transformed U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
 |
 |
transforms U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
 |
 |
transforming U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
 |
 |
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
 |
 |
pass on <idiom> U |
رد کردن چیزی که دیگر |
 |
 |
dependent U |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
 |
 |
interchanges U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
 |
 |
substitution U |
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر |
 |
 |
interchange U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
 |
 |
interchanged U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
 |
 |
interchanging U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
 |
 |
done with <idiom> U |
تمام کردن استفاده از چیزی |
 |
 |
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
 |
 |
affect U |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
 |
 |
affects U |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
 |
 |
lincense or cence U |
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی |
 |
 |
shift U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
 |
 |
shifted U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
 |
 |
shifts U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
 |
 |
conversion U |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
 |
 |
conversions U |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
 |
 |
to keep pace with something <idiom> U |
با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح] |
 |
 |
throw one's weight around <idiom> U |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
 |
 |
non return to zero U |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
 |
 |
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
 |
 |
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
 |
 |
correction U |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
 |
 |
covet U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
covets U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
coveting U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
think nothing of something <idiom> U |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
 |
 |
loops U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
 |
 |
looped U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
 |
 |
loop U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
 |
 |
databases U |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
 |
 |
database U |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
 |
 |
change [in something] [from something] U |
تغییر [در یا از چیزی] |
 |
 |
modification U |
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد |
 |
 |
to suggest it is appropriate to do so [matter] U |
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ] |
 |
 |
see about (something) <idiom> U |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
 |
 |
to give up [to waste] something U |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
 |
 |
restricts U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restricting U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
restrict U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
 |
 |
enumerated type U |
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی |
 |
 |
converts U |
تغییر چیزی به دیگری |
 |
 |
converted U |
تغییر چیزی به دیگری |
 |
 |
converting U |
تغییر چیزی به دیگری |
 |
 |
convert U |
تغییر چیزی به دیگری |
 |
 |
rezone U |
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن |
 |
 |
lay hands upon something U |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
 |
 |
to see something as something [ to construe something to be something] U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to regard something as something U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
bridged U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
 |
 |
bridge U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
 |
 |
bridges U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
 |
 |
to concern something U |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
 |
 |
modification U |
تغییر اعمال شده به چیزی |
 |
 |
moves U |
تغییر دادن محل چیزی |
 |
 |
moved U |
تغییر دادن محل چیزی |
 |
 |
movement U |
تغییر دادن محل چیزی |
 |
 |
move U |
تغییر دادن محل چیزی |
 |
 |
lose U |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
 |
 |
to p on one thing to another U |
چیزی را به چیز دیگر انداختن |
 |
 |
loses U |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
 |
 |
to depict somebody or something [as something] U |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
 |
 |
use U |
استفاده از چیزی |
 |
 |
use [of something] U |
استفاده [از چیزی] |
 |
 |
uses U |
استفاده از چیزی |
 |
 |
shakedown [of something] [American English] U |
تغییر پایه سیستم کاری [چیزی] |
 |
 |
completing U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
 |
 |
completes U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
 |
 |
exchange U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
 |
 |
intruder U |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
 |
 |
complete U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
 |
 |
completed U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
 |
 |
intruders U |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
 |
 |
exchanges U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
 |
 |
She turned the conversation to another subject. U |
او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد. |
 |
 |
exchanged U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
 |
 |
exchanging U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
 |
 |
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
 |
 |
fall out of use <idiom> U |
از چیزی استفاده نکردن |
 |
 |
uses U |
روش استفاده از چیزی |
 |
 |
use U |
روش استفاده از چیزی |
 |
 |
adjustments U |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
 |
 |
adjustment U |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
 |
 |
carried U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
 |
 |
carries U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
 |
 |
carrying U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
 |
 |
alternatives U |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
 |
 |
inclusive U |
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود |
 |
 |
changer U |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
 |
 |
carry U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
 |
 |
superimposing U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
 |
 |
alternative U |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
 |
 |
substitute U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
 |
 |
substituted U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
 |
 |
superimpose U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
 |
 |
substituting U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
 |
 |
superimposes U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
 |
 |
security blanket <idiom> U |
استفاده از چیزی برای راحتی |
 |
 |
have dibs on <idiom> U |
درخط استفاده از چیزی بودن |
 |
 |
approval U |
توافق برای استفاده از چیزی |
 |
 |
factors U |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
 |
 |
factor U |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
 |
 |
rectifies U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
rectified U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
sleep on it <idiom> U |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
 |
 |
rectify U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
disposable U |
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود |
 |
 |
peaking U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
 |
 |
peaks U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
 |
 |
to store up something U |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
 |
 |
peak U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
 |
 |
to lose track [of] U |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
 |
 |
screen U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
 |
 |
screening, screenings U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
 |
 |
screens U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
 |
 |
screened U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
 |
 |
direction U |
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند |
 |
 |
supersedes U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
 |
 |
superseding U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
 |
 |
superseded U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
 |
 |
supersede U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
 |
 |
resource U |
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند |
 |
 |
adjusts U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
 |
 |
adjusting U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
 |
 |
adjust U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
 |
 |
enquiry U |
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده |
 |
 |
information [on] about somebody] [something] U |
داده ها [در باره کسی یا چیزی] |
 |
 |
subschema U |
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای |
 |
 |
a dead language <idiom> U |
زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.] |
 |
 |
relevance U |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
 |
 |
replaced U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
replace U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
pushes U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
replaces U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
push U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
pushed U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
replacing U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
query U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
queried U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
querying U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
queries U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
to esteem somebody or something [for something] U |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
 |
 |
controls U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
to hang over anything U |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
 |
 |
controlling U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
to pass by any thing U |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
 |
 |
control U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
lengths U |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
 |
 |
length U |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
 |
 |
allottee U |
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده |
 |
 |
appreciated U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
appreciate U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
rates U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
appreciating U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
to regard somebody [something] as something U |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
 |
 |
rate U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
appreciates U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
labels U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
label U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
labelled U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
labeling U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
 |
 |
to mind somebody [something] U |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
 |
 |
graphical U |
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است |
 |
 |
transitions U |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
 |
 |
transition U |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
 |
 |
fix U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
fixes U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
Make sure you give it back. U |
حتما [آن چیز را] به من برگردانید. [چیزی که به کسی قرض داده می شود.] |
 |
 |
fence [around / between something] U |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
to wish for something U |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
 |
 |
screw up <idiom> U |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
 |
 |
fence [around / between something] U |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
how about <idiom> |
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود |
 |
 |
full U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
 |