English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
deferment U تعویق
retardment U تعویق
postponement U تعویق
procrastination U تعویق
postponements U تعویق
mora U تعویق
supersedure U تعویق
retardation U تعویق
to postpone U به تعویق انداختن
suspends U به تعویق انداختن
to put off U به تعویق انداختن
suspending U به تعویق انداختن
prorogation U اطاله تعویق
imparlance U تعویق دعوا
put off U عذر تعویق
to delay U به تعویق انداختن
to defer U به تعویق انداختن
procrastinator U تعویق انداز
suspend U به تعویق انداختن
suspense U در حال تعویق
abeyance or adeyancy U تعلیق تعویق
postpones U به تعویق انداختن
postpone U به تعویق انداختن
cunctation U مکث تعویق
supersedure U تعویق اندازی
postponing U به تعویق انداختن
postponed U به تعویق انداختن
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
deferred dobit U تعویق در پرداخت هزینه
start off U شروع کردن شروع شدن
to stay something U موقتا به تعویق انداختن [قانون]
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
initiation U شروع کار شروع
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
beginnings U شروع
beginning U شروع
opening U شروع
openings U شروع
right of begin U حق شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
get-go <idiom> U شروع
kick-off <idiom> U شروع
open fire U شروع
kick off U شروع
inchoation U شروع
incipience or ency U شروع
onset U شروع
inception U شروع
embarking U شروع کردن
doziest U شروع به فسادکرده
start key کلید شروع
start bit U بیت شروع
embarks U شروع کردن
start element U عنصر شروع
splash line U خط شروع غواصی
burgeoned U شروع برشدکردن
set in U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
attempt U شروع به جرم
scratch line U خط شروع مسابقه
dozier U شروع به فسادکرده
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
attempts U شروع به جرم
attempted theft U شروع به سرقت
attempting U شروع به جرم
attempted U شروع به جرم
starter U شروع کننده
tee off U شروع کردن
terminus a que U نقطه شروع
cold start U شروع سرد
streek U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
start of heading U شروع عنوان
start of taxt U شروع متن
dozy U شروع به فسادکرده
commencer U شروع کننده
start signal U علامت شروع
initialling U نقط ه شروع
starting block U سکوی شروع
starting gate U دروازه شروع
rise and shine U شروع بیداری
kick off U شروع حمله
initials U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
initial U نقط ه شروع
jump off U شروع بحمله
sortie U شروع حرکت
sorties U شروع حرکت
resumption U تجدید شروع
alpha U اغاز شروع
launch an attack U شروع حمله
began U شروع کرده
outbreaks U شروع حادثه
outbreak U شروع حادثه
origin U نقطه شروع
line of departure U خط شروع حمله
lis mota U شروع دعوی
origins U نقطه شروع
jump off U شروع حمله
initial point U نقطه شروع
incipit U شروع و اغاز
value U نقط ه شروع
put in hand U شروع کردن
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
headstart U امتیاز در شروع
commence U شروع کردن
restart U شروع دوباره
hash mark U خط شروع مسابقه
firing line U خط شروع تیراندازی
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
values U نقط ه شروع
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
valuing U نقط ه شروع
germinating U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
germinate U شروع به رشدکردن
alphas U اغاز شروع
burgeons U شروع برشدکردن
restart U شروع مجدد
kick off <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
embark upon U شروع کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
beginning of message U شروع پیام
take on <idiom> U شروع به همکاری
starters U شروع کننده
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
take up <idiom> U شروع کردن
touch off <idiom> U شروع کاری
start in <idiom> U شروع کار
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
beginning of message U شروع پیغام
zeroes U محل شروع
zeros U محل شروع
set about <idiom> U شروع کردن
shove off <idiom> U شروع ،ترک
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
trig U خط شروع مسابقه
to strike into U شروع کردن
come to <idiom> U شروع کاری
zero U محل شروع
warm start U شروع گرم
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
open fire U شروع به تیراندازی کردن
zero hour U ساعت شروع عملیات
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
redoes U شروع مجدد از ابتدا
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
redone U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
redid U شروع مجدد از ابتدا
to start U شروع کردن به دویدن
kick off U شروع مسابقه فوتبال
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
launching area U منطقه شروع حمله
to break into a run U شروع کردن به دویدن
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
begun U شروع کرده یا شده
do up U شروع بکار کردن
dday U روز شروع بکاری
d day U روز شروع عملیات
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
attempted murder U شروع به قتل عمد
source U نقط ه اصلی یا شروع
attempter U شروع کننده به جرم
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
launches U شروع کردن حمله
initial point U نقطه شروع عملیات
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
launching U شروع کردن حمله
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع کردن حمله
gate U دروازه شروع اسکی
gates U دروازه شروع اسکی
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
h hour U ساعت شروع عملیات
gather sternway U شروع به عقب رفتن
gather headway U شروع به جلو رفتن
launch U شروع کردن حمله
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com