Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intuit
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuits
U
تعلیم دادن اگاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
educate
U
تعلیم دادن
give lessons
U
تعلیم دادن
instruct
U
تعلیم دادن
teach
U
تعلیم دادن
train
[teach]
U
تعلیم دادن
catechise
U
تعلیم دادن
drill
U
تعلیم دادن
drilled
U
تعلیم دادن
catechize
U
تعلیم دادن
drills
U
تعلیم دادن
teach
U
تعلیم دادن
instructing
U
تعلیم دادن
instructed
U
تعلیم دادن
instruct
U
تعلیم دادن
trained
U
تعلیم دادن
train
U
تعلیم دادن
teaches
U
تعلیم دادن
trains
U
تعلیم دادن
educate
U
تعلیم دادن
educates
U
تعلیم دادن
instructs
U
تعلیم دادن
educating
U
تعلیم دادن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
hark
U
تعلیم از راه گوش دادن
paideutics
U
روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
i was taught by him
U
من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
to put in possession
U
اگاه کردن
admonishes
U
اگاه کردن
to let know
U
اگاه کردن
acquaints
U
اگاه کردن
admonishing
U
اگاه کردن
acquainting
U
اگاه کردن
warned
U
اگاه کردن
warn
U
اگاه کردن
admonished
U
اگاه کردن
warns
U
اگاه کردن
wist
U
اگاه کردن
disabused
U
از حقیقت اگاه کردن
disabusing
U
از حقیقت اگاه کردن
disabuse
U
از حقیقت اگاه کردن
disabuses
U
از حقیقت اگاه کردن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
pedgagogics
U
فن تعلیم علم تعلیم
wares
U
اگاه
hep
U
اگاه
incognizant
U
نا اگاه
conversant
U
اگاه
cognizant
U
اگاه
aware
U
اگاه
apprised
U
اگاه
conscious
U
اگاه
ware
U
اگاه
monitored
U
اگاه ساز
monitor
U
اگاه ساز
notification
U
اگاه سازی
preconsclous
U
نیم اگاه
monitors
U
اگاه ساز
notified
U
اگاه ساختن
subconsciously
U
نیمه اگاه
informed circles
U
محافل اگاه
sensible of a peril
U
اگاه از خطر
to be a
U
اگاه بودن
wide-awake
U
هشیار اگاه
notifies
U
اگاه ساختن
knows
U
اگاه بودن
wide awake
U
هشیار اگاه
notifying
U
اگاه ساختن
know
U
اگاه بودن
notify
U
اگاه ساختن
semiconscious
U
نیمه اگاه
i have no a with him
U
اگاه شدم
to know the time of d
U
اگاه بودن
subconsciously
U
ناخود اگاه
subconscious
U
نیمه اگاه
subconscious
U
ناخود اگاه
prescient
U
قبلا اگاه
inconscient
U
ناخود اگاه
troop information
U
برنامه اگاه سازی
keep me informed of that
U
مرا از ان اگاه سازید
be on to it
U
اگاه یا موافب باش
he was privy to my secrets
U
او از رازهای من اگاه بود
information program
U
برنامه اگاه سازی
coscious
U
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to keep in touch with any one
U
از حال کسی اگاه بودن
on be on to a person
U
از قصد کسی اگاه بودن
to know what's what
U
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
information program
U
اگاه سازی برنامه اطلاعات
tuition
U
تعلیم
training
U
تعلیم
tuitionary
U
تعلیم
doctrines
U
تعلیم
instruction
U
تعلیم
doctrine
U
تعلیم
didactics
U
تعلیم
instructions
U
تعلیم
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
breeding
U
تعلیم وتربیت
teachable
U
تعلیم پذیر
untaught
U
تعلیم نیافته
education
U
تعلیم و تربیت
military training
U
تعلیم نظامی
pedagogically
U
مطابق فن تعلیم
trainee
U
تعلیم گیرنده
trainees
U
تعلیم گیرنده
tuitional
U
حق تدریس تعلیم
indocility
U
تعلیم نا پذیری
catechisation
U
تعلیم واموزش
didactics
U
فن تعلیم نواموزی
disciplinable
U
تعلیم پذیر
schoolfellow
U
تعلیم تحصیل
treatable
U
تعلیم بردار
indocile
U
تعلیم نا پذیر
docility
U
تعلیم پذیری
training
U
تعلیم و تمرین
schooling
U
تدریس تعلیم
edification
U
تعلیم تقدیس
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
catechisms
U
تعلیم ودستور مذهبی
motor education
U
تعلیم و تربیت حرکتی
catechism
U
تعلیم ودستور مذهبی
tutelage
U
سرپرستی تعلیم سرخانه
educationally
U
از راه تعلیم و تربیت
teachable
U
یاددادنی قابل تعلیم
theory
U
فرضیه علمی تعلیم
theories
U
فرضیه علمی تعلیم
pedagogical teaching
U
اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogical
U
مربوط بفن تعلیم
instructiveness
U
تعلیم امیزی بودن
docile
U
تعلیم بردار مطیع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
U
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer
U
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
realia
U
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
unschooled
U
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
wcce
U
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
paternosters
U
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
student teacher
U
شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
scholasticism
U
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
paternoster
U
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
letters patent
U
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
asm
U
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
skull practice
U
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com