English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schoolfellow U تعلیم تحصیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i was taught by him U من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
paideutics U روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
pedgagogics U فن تعلیم علم تعلیم
training U تعلیم
instruction U تعلیم
doctrines U تعلیم
doctrine U تعلیم
tuitionary U تعلیم
securement U تحصیل
instructions U تعلیم
achievements U تحصیل
achievement U تحصیل
obtaining U تحصیل
tuition U تعلیم
studies U تحصیل
study U تحصیل
studying U تحصیل
acquirement U تحصیل
acquistion U تحصیل
didactics U تعلیم
acquisitions U تحصیل
acquisition U تحصیل
schooling U تحصیل
catechisation U تعلیم واموزش
catechise U تعلیم دادن
catechize U تعلیم دادن
didactics U فن تعلیم نواموزی
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
docility U تعلیم پذیری
disciplinable U تعلیم پذیر
training U تعلیم و تمرین
graduation U فراغت از تحصیل
train [teach] U تعلیم دادن
achieve تحصیل کردن
teach U تعلیم دادن
schooling U تدریس تعلیم
breeding U تعلیم وتربیت
instruct U تعلیم دادن
give lessons U تعلیم دادن
educate U تعلیم دادن
educated U تحصیل کرده
teaches U تعلیم دادن
impetration U تحصیل بدرخواست
securer U تحصیل کننده
self taught U تحصیل کرده
teachable U تعلیم پذیر
treatable U تعلیم بردار
tuitional U حق تدریس تعلیم
untaught U تعلیم نیافته
school age U سن آغاز تحصیل
school age U سالهای تحصیل
indocile U تعلیم نا پذیر
indocility U تعلیم نا پذیری
military training U تعلیم نظامی
nonresident U تحصیل مکاتباتی
pedagogically U مطابق فن تعلیم
s.for study U میل به تحصیل
s.for study U ذوق تحصیل
instruct U تعلیم دادن
drilled U تعلیم دادن
drills U تعلیم دادن
earn U تحصیل کردن
earned U تحصیل کردن
recoveries U تحصیل چیزی
education U تعلیم و تربیت
trainees U تعلیم گیرنده
trainee U تعلیم گیرنده
edification U تعلیم تقدیس
drill U تعلیم دادن
instructed U تعلیم دادن
trained U تعلیم دادن
instructing U تعلیم دادن
train U تعلیم دادن
getting U تحصیل شده
trains U تعلیم دادن
instructs U تعلیم دادن
earns U تحصیل کردن
teach U تعلیم دادن
school U تحصیل در مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
get U تحصیل شده
gets U تحصیل شده
educating U تعلیم دادن
educates U تعلیم دادن
recovery U تحصیل چیزی
educate U تعلیم دادن
studiousness U عشق بخواندن یا تحصیل
school drop out U ترک تحصیل کرده
procuration U تحصیل چیزی خرید
procuance U تحصیل چیزی خرید
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
to leave school U ترک تحصیل کردن
instructiveness U تعلیم امیزی بودن
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogical U مربوط بفن تعلیم
teachable U یاددادنی قابل تعلیم
motor education U تعلیم و تربیت حرکتی
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
toi mug at U سخت تحصیل کردن
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
ineducable U غیر قابل تحصیل
clerisy U طبقه تحصیل کرده
prime U قبلا تعلیم دادن
docile U تعلیم بردار مطیع
primed U قبلا تعلیم دادن
tutelage U سرپرستی تعلیم سرخانه
degrees U دیپلم یا درجه تحصیل
degree U دیپلم یا درجه تحصیل
serendipity U تحصیل نعمت غیرمترقبه
theories U فرضیه علمی تعلیم
theory U فرضیه علمی تعلیم
educationally U از راه تعلیم و تربیت
cultured U مهذب تحصیل کرده
earned income U درامد تحصیل شده
catechism U تعلیم ودستور مذهبی
catechisms U تعلیم ودستور مذهبی
primes U قبلا تعلیم دادن
gain U حصول تحصیل منفعت کردن
gained U حصول تحصیل منفعت کردن
gains U حصول تحصیل منفعت کردن
availability U سهولت و امکان تحصیل اعتبار
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
grafted U از راه نادرستی تحصیل کردن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
etymologize U تحصیل علم اشتقاق کردن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
dropout U کسی که ترک تحصیل میکند
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
hark U تعلیم از راه گوش دادن
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
graft U از راه نادرستی تحصیل کردن
grafts U از راه نادرستی تحصیل کردن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
my unwillingness to study U بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
realia U وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
To neglect ones studies . U از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
wcce U کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
unschooled U تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
convocation U جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
paternoster U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
minor U در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
paternosters U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
scholasticism U شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
student teacher U شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
alumni U پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
grafted U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft U پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
co-eds U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed U دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieves U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving U تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
procure U تحصیل کردن جاکشی کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
procured U تحصیل کردن جاکشی کردن
procures U تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring U تحصیل کردن جاکشی کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com