Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
incidence
U
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incurrence
U
شمول مشمولیت
obligated tour
U
مدت مشمولیت
ratability
U
مشمولیت مالیاتی
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
liability to military service
U
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
ability to pay principle of taxation
U
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
U
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
U
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise
U
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax
U
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
dependencies
U
تعلق
accru
U
تعلق
dependency
U
تعلق
attachment
U
تعلق
intimacy principle
U
اصل تعلق
belonged
U
تعلق داشتن
incurrence
U
تعلق گرفتگی
belong
U
تعلق داشتن
accrues
U
تعلق گرفتن
accrue
U
تعلق گرفتن
belonging to another
U
تعلق به غیر
belongingness
U
تعلق پذیری
belongs
U
تعلق داشتن
accruing
U
تعلق گرفتن
accrue
U
تعلق گرفتن
assessments
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
U
ممیزی مالیات وضع مالیات
that right inheres in him
U
ان حق باو تعلق میگیرد
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
tax evasion
U
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
accruing
U
منتج گردیدن تعلق گرفتن
accrues
U
منتج گردیدن تعلق گرفتن
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
royalty tonnage
U
ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
quantity allowance
U
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
nonneutralities of income taxation
U
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
birthright
U
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
rent
U
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
dutiable goods
U
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
levy
U
مالیات بندی مالیات
levying
U
اخذ مالیات مالیات
levies
U
اخذ مالیات مالیات
levies
U
مالیات بندی مالیات
levy
U
اخذ مالیات مالیات
levied
U
اخذ مالیات مالیات
levied
U
مالیات بندی مالیات
levying
U
مالیات بندی مالیات
taxation
U
مالیات بندی مالیات
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
U
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
free haul
U
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
regressive income tax
U
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
tenant right
U
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
unfeigned
U
واقعی
objectives
U
واقعی
essentials
U
واقعی
essential
U
واقعی
card-carrying
U
واقعی
ex post
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
veridical
U
واقعی
factual
U
واقعی
positive
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
literal
U
واقعی
actual
U
واقعی
veracious
U
واقعی
actuals
U
واقعی
factually
U
واقعی
righting
U
واقعی
righted
U
واقعی
right
U
واقعی
virtual
U
واقعی
very
U
واقعی
real
U
واقعی
veritable
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
ex post saving
U
واقعی
true life
U
واقعی
objective
U
واقعی
unreal
U
غیر واقعی
life-size
U
اندازه واقعی
carry ineffect
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
true north
U
شمال واقعی
put ineffect
U
واقعی کردن
practical
U
واقعی کارازموده
put inpractice
U
واقعی کردن
carry into effect
U
واقعی کردن
make something happen
U
واقعی کردن
practicals
U
واقعی کارازموده
life size
U
اندازه واقعی
actualize
U
واقعی کردن
make a reality
U
واقعی کردن
bring inbeing
U
واقعی کردن
unrealistic
U
غیر واقعی
unrealistically
U
غیر واقعی
nominal
U
غیر واقعی
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
very
U
واقعی فعلی
actualise
[British]
U
واقعی کردن
accomplish
U
واقعی کردن
execute
U
واقعی کردن
put into practice
U
واقعی کردن
put into effect
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
carry out
U
واقعی کردن
real income
U
درامد واقعی
real mode
U
حالت واقعی
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
true complement
U
متمم واقعی
objective value
U
ارزش واقعی
objective data
U
دادههای واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
true power
U
توان واقعی
jisen
U
مبارزه واقعی
true slump
U
نشست واقعی
real score
U
نمره واقعی
real storage
U
انباره واقعی
real fluid
U
سیال واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real address
آدرس واقعی
real wage
U
مزد واقعی
real value
U
ارزش واقعی
true vertical
U
قائم واقعی
airy-fairy
U
غیر واقعی
incidental expenses
U
هزینههای واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
real numbers
U
اعداد واقعی
actual load
U
بار واقعی
actual key
U
کلید واقعی
real sector
U
بخش واقعی
actual income
U
درامد واقعی
actual expenses
U
مخارج واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
actual cost
U
هزینه واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
historical costs
U
هزینه واقعی
never-never
U
غیر واقعی
never-never land
U
غیر واقعی
actualize
واقعی کردن
actual velocity
U
سرعت واقعی
actual self
U
خود واقعی
actual saving
U
پس انداز واقعی
actual address
U
نشانی واقعی
realizes
U
واقعی کردن
matter-of-fact
U
بطور واقعی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
insubstantial
U
غیر واقعی
realized
U
واقعی کردن
true
U
واقعی حقیقی
realizing
U
واقعی کردن
realised
U
واقعی کردن
genuine
U
واقعی حقیقی
realises
U
واقعی کردن
truest
U
واقعی حقیقی
truer
U
واقعی حقیقی
real
U
واقعی موجود
down to earth
U
حقیقی واقعی
true form
U
فرم واقعی
realize
U
واقعی کردن
matter of fact
U
بطور واقعی
realising
U
واقعی کردن
unreal
U
غیر واقعی خیالی
real will
U
نظریه اراده واقعی
conductance
U
مقدار هدایت واقعی
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
actual investment
U
سرمایه گذاری واقعی
ideal
U
مطابق نمونه واقعی
false
U
ساختگی غیر واقعی
actual instruction
U
دستور العمل واقعی
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
objectively
U
بطور واقعی یا خارجی
real national income
U
درامد ملی واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
ideals
U
مطابق نمونه واقعی
actual neurosis
U
روان رنجوری واقعی
actual velocity of ground water
U
سرعت واقعی اب زیرزمینی
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
pepper corn rent
U
اجاره غیر واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com