Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intermediate image
U
تصویر میانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hologram
U
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms
U
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
image camera tube
U
لامپ تصویر میانی دوربین
tweening
U
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
Other Matches
crop
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops
U
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images
U
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
pictures
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured
U
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videoing
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video
U
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats
U
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobat
U
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
images
U
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickers
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker
U
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization
U
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression
U
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshed
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos
U
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto
U
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing
U
تصویر خطی تصویر مدادی
tracings
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing
U
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
image dissector tube
U
لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
raster scan
U
ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation
U
تولید تصویر تصویر
center back
U
بک میانی
mediums
U
میانی
inmost
U
میانی
mesial
U
میانی
median
U
میانی
midline
U
خط میانی
innermost
U
میانی
medium
U
میانی
middle deck
U
پل میانی
mediate
U
میانی
center land
U
خط میانی
centric
U
میانی
mesail
U
میانی
mesal
U
میانی
centrical
U
میانی
mediating
U
میانی
mediates
U
میانی
mesne
U
میانی
mediated
U
میانی
medial
U
میانی
buffer
U
حافظه میانی
intermediate frequency
U
فرکانس میانی
intermediate anneal
U
التهاب میانی
intermediate fuse
U
فیوز میانی
intermediate contact
U
کنتاکت میانی
mid flap
U
فلپ میانی
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
ridge rope
U
سیم میانی
intermediate field
U
میدان میانی
intermediate frequency tank circuit
U
فرکانس میانی
middle layer
U
قشر میانی
interconnection
U
اتصال میانی
i.f.
U
فرکانس میانی
middle fraction
U
پاره میانی
tympanum
U
گوش میانی
meddle
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
meddles
U
میانی وسطی
tun dish throught
U
پاتیل میانی
middles
U
میانی وسطی
mid
U
میانی وسطی
mid-
U
میانی وسطی
intermediate band
U
باند میانی
interband
U
باند میانی
intermediate
U
طبقه میانی
intermediate
U
عضو میانی
midpoints
U
نقطه میانی
midpoint
U
نقطه میانی
median
U
سکوی میانی
hogging
U
تنش میانی
middle
U
میانی وسطی
neutral wire
U
سیم میانی
lower boom
U
بوم میانی
lower boom
U
تیرک میانی
intermediate plate
U
صفحه میانی
middle ear
U
گوش میانی
center wing
U
بال میانی
center stripe
U
خط میانی زمین
midfield line
U
خط میانی زمین
interphase
U
فاز میانی
central reserve
U
سکوی میانی
central strip
U
نوار میانی
intermediate points
U
جهات میانی
center section
U
بال میانی
middle part
U
قسمت میانی
neutral conductor
U
سیم میانی
intermediate terminal
U
ترمینال میانی
intermediate transmitter
U
فرستنده میانی
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
center circle
U
دایره میانی
mesencephalon
U
مغز میانی
middle fraction
U
جزء میانی
center line
U
خط میانی زمین
halfback
U
بازیگر میانی
intermediate phase
U
فاز میانی
intermediate oscillation
U
نوسان میانی
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
cut splice
U
پیوند میانی
intermediate office
U
مرکز میانی
intermediate link
U
حلقه میانی
halfback
U
بازیگرخط میانی
intermediate layer
U
لایه میانی
midsection
U
قطعه میانی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
median income
U
درامد میانی
drop keel
U
تیغه میانی
center
U
نقط ه میانی چیزی
middles
U
منطقه میانی زمین
third ventricle
U
بطن میانی مغز
intercede
U
پادر میانی کردن
center back
U
بازیگر میانی خط عقب
dorsomedial thalamus
U
تالاموس پشتی- میانی
steering wheel hub
U
قسمت میانی غربالک
dermis
U
غشاء میانی پوست
intermediate transformer
U
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
rail
U
الت میانی در و پنجره
middle
U
منطقه میانی زمین
center ice circle
U
داره میانی زمین
loom
U
قسمت میانی پارو
loomed
U
قسمت میانی پارو
central concrete membrane
U
پرده میانی بتنی
midpoint rule
U
قاعده نقطه میانی
medice
U
قسمت میانی زمین
medium frequency motor
U
موتور با فرکانس میانی
centered
U
نقط ه میانی چیزی
looming
U
قسمت میانی پارو
centers
U
نقط ه میانی چیزی
looms
U
قسمت میانی پارو
centre
U
نقط ه میانی چیزی
centred
U
نقط ه میانی چیزی
interceding
U
پادر میانی کردن
intercedes
U
پادر میانی کردن
interceded
U
پادر میانی کردن
cif
U
فرمت میانی معروف
medial layer
U
لایه میانی
[پزشکی]
half length illusion
U
خطای ادراکی میانی
deep
U
نقطه میانی سر پیچ
amidship
U
قسمت میانی قایق
intermediate aperiodic circuit
U
مدار میانی اپریودیک
intermediate repeater
U
تقویت کننده میانی
intermediate amplifier
U
تقویت کننده میانی
interband telegraphy
U
تلگراف باند میانی
intermediate frequency breakdown
U
شکست فرکانس میانی
deeper
U
نقطه میانی سر پیچ
intermediate frequency amplification
U
تقویت فرکانس میانی
intermediate frequency sensitivity
U
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section
U
مقطع فرکانس میانی
deepest
U
نقطه میانی سر پیچ
intermediate frequency stage
U
طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency transformer
U
مبدل فرکانس میانی
grounded neutral
U
سیم میانی زمین
media
U
پوشش میانی سرخرگ
interjacent
U
میانی در میان افتاده
insulated intermediate layer
U
لایه میانی عایق
vermis
U
قطعه میانی مخچه
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
bilge board
U
تخته میانی قایق
intermediate roll stand
U
مقام نورد میانی
intermediate temperature
U
درجه حرارت میانی
middle lintel in window
U
وادار میانی پنجره
flankerback
U
بازیگر میانی جناح
scanned
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans
U
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
midpoint
U
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
otitis media
[OM]
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
intermediate frequency amplifier
U
تقویت کننده فرکانس میانی
big man
U
بازیگر میانی بیس بال
intermediate frequency band filter
U
صافی باند فرکانس میانی
midgut
U
قسمت میانی مجرای هاضمه
seated
U
قسمت میانی زین اسب
middle ear inflammation
[MEI]
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
infection of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
inflammation of the middle ear
U
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
king-pendant
U
[تیر عمودی در خرپای میانی]
midpoints
U
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
mesoblast
U
لایه جرثومه میانی جنین
seat
U
قسمت میانی زین اسب
proxinal
U
نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
thalamic
U
ماده خاکستری مغز میانی
interband recombination
U
ترکیب مجدد باند میانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com