Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
decision making
U
تصمیم گیری
decision criteria
U
ضوابط تصمیم گیری
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
decision table
U
جدول تصمیم گیری
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
dss
U
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
determine
U
تصمیم گرفتن
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
resolves
U
تصمیم گرفتن
determining
U
تصمیم گرفتن
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
decide
U
تصمیم گرفتن
decides
U
تصمیم گرفتن
resolve
U
تصمیم گرفتن
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
determines
U
تصمیم گرفتن
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
layers
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic
U
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decision
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI
U
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
penetrometer
U
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fosterage
U
گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
plaster cast
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts
U
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
penetration
U
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
U
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
integrating
U
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate
U
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates
U
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
He's a wet blanket.
U
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
ballistics of penetration
U
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
U
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
avowing
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
avow
U
تصمیم
resolution
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
resolutions
U
تصمیم
will-power
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
plucking
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
plucked
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
resolve
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
minding
U
تصمیم داشتن
minds
U
تصمیم داشتن
determiner
U
تصمیم گیرنده
determiners
U
تصمیم گیرنده
mind
U
تصمیم داشتن
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
decision tree
U
درخت تصمیم
afore thought
U
سبق تصمیم
special verdict
U
تصمیم ویژه
decision theory
U
تئوری تصمیم
decision table
U
جدول تصمیم
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
decision symbol
U
علامت تصمیم
freehand
U
ازادی در تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
decision box
U
جعبه تصمیم
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
resolution
U
نیت تصمیم
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
joint resolution
U
تصمیم مشترک
resolutions
U
نیت تصمیم
logical decision
U
تصمیم منطقی
decidable
U
تصمیم پذیر
resolutely
U
از روی تصمیم
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
decision maker
U
تصمیم گیرنده
nonplus
U
بی تصمیم بودن
decidability
U
تصمیم پذیری
decision process
U
فرایند تصمیم
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
determining
U
اتخاذ تصمیم کردن
self determination
U
تصمیم پیش خود
malice aforethought
U
سبق تصمیم سوء
without aforethought
U
بدون سبق تصمیم
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
make or buy decision
U
تصمیم به ساخت یاخرید
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
arrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
decision making unit
U
واحد تصمیم گیرنده
orrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a decision
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision
U
اتخاذ تصمیم کردن
decision support system
U
سیستم پشتیبانی تصمیم
swear off
<idiom>
U
تصمیم به ترک چیزی
It was a well - timed ( timely ) decision .
U
تصمیم بموقعی بود
arbitrament
U
قدرت اتخاذ تصمیم
his severity relaxed
U
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
willpower
U
تصمیم جدی نیروی اراده
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
premature decision
U
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
digamy
U
دو زن گیری دو شوهر گیری
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
It depends on your decison.
U
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
grand dame
U
زن با نفوذ
authority
U
نفوذ
intervention
U
نفوذ
interventions
U
نفوذ
toeholds
U
نفوذ کم
toehold
U
نفوذ کم
hank
U
نفوذ
penetrates
U
نفوذ
penetrated
U
نفوذ
penetrate
U
نفوذ
prestige
U
نفوذ
impermeable
U
ضد نفوذ اب
watertight
U
ضد نفوذ اب
intrusion
U
نفوذ
intrusions
U
نفوذ
leakages
U
نفوذ
leakage
U
نفوذ
hanks
U
نفوذ
penetration
U
نفوذ
seepage
U
نفوذ
pervasion
U
نفوذ
permeation
U
نفوذ
percolation line
U
خط نفوذ
percolation
U
نفوذ
forcing
U
نفوذ
forces
U
نفوذ
force
U
نفوذ
influences
U
نفوذ
influenced
U
نفوذ
influence
U
نفوذ
dominance
U
نفوذ
propulsion
U
نفوذ
infiltration
U
نفوذ
influxes
U
نفوذ
influx
U
نفوذ
osmosis
U
نفوذ
influencing
U
نفوذ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com