Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
federate
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
federalization
U
تشکیل کشورهای متحد
federates
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
advanced countries
U
کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
developed countries
U
کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
constitutes
U
تشکیل دادن
organising
U
تشکیل دادن
organises
U
تشکیل دادن
constitute
U
تشکیل دادن
organizes
U
تشکیل دادن
organize
U
تشکیل دادن
form
U
تشکیل دادن
constituted
U
تشکیل دادن
to erect into
U
تشکیل دادن از
formed
U
تشکیل دادن
constituting
U
تشکیل دادن
forms
U
تشکیل دادن
organizing
U
تشکیل دادن
syndicates
U
تشکیل اتحادیه دادن
convening
U
تشکیل جلسه دادن
colonises
U
تشکیل مستعمره دادن
beds
U
تشکیل طبقه دادن
syndicates
U
اتحادیه تشکیل دادن
colonised
U
تشکیل مستعمره دادن
to form a habit
U
تشکیل عادت دادن
convenes
U
تشکیل جلسه دادن
convened
U
تشکیل جلسه دادن
syndicate
U
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
U
اتحادیه تشکیل دادن
convene
U
تشکیل جلسه دادن
pods
U
تشکیل نیام دادن
colonizes
U
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
U
دیفرانسیل تشکیل دادن
gangs
U
جمعیت تشکیل دادن
bed
U
تشکیل طبقه دادن
colonized
U
تشکیل مستعمره دادن
colonize
U
تشکیل مستعمره دادن
form
U
تشکیل دادن ساختن
formed
U
تشکیل دادن ساختن
differentiates
U
دیفرانسیل تشکیل دادن
forms
U
تشکیل دادن ساختن
pod
U
تشکیل نیام دادن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
nucleate
U
تشکیل هسته دادن
differentiate
U
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonising
U
تشکیل مستعمره دادن
colonizing
U
تشکیل مستعمره دادن
gang
U
جمعیت تشکیل دادن
circlets
U
تشکیل دایره کوچک دادن
vocalize
U
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircles
U
نیم دایره تشکیل دادن
circlet
U
تشکیل دایره کوچک دادن
semicircle
U
نیم دایره تشکیل دادن
high light
U
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
to crust
[snow]
U
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
surge
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raise
U
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
clubs
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
raises
U
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surged
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surges
U
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
clubbed
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing
U
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
developing countries
U
کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
adds
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
U
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize
U
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
constitutes
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
incrust
U
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting
U
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
industrial nations
U
کشورهای صنعتی
overseas
U
کشورهای بیگانه
developed market economy countries
U
کشورهای مرفه
less developed contries
U
کشورهای کم رشد
free world
U
کشورهای غیرکمونیست
allied
U
کشورهای هم پیمان
poor countries
U
کشورهای فقیر
uncomitted countries
U
کشورهای غیرمتعهد
retarded countries
U
کشورهای عقب مانده
backward countries
U
کشورهای عقب مانده
developing countries
U
کشورهای در حال توسعه
development countries
U
کشورهای قابل توسعه
internationals
U
مربوط به کشورهای مختلف
capitalist countries
U
کشورهای سرمایه داری
third world countries
U
کشورهای جهان سوم
the united states of america
U
ایالات یا کشورهای متحدامریکا
international
U
مربوط به کشورهای مختلف
allied headquarters
U
قرارگاه کشورهای هم پیمان
The English speaking-countries.
U
کشورهای انگلیسی زبان
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
underdeveloped countries
U
کشورهای توسعه نیافته
OPEC
U
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
reactions from abroad
U
واکنش مردم در کشورهای خارجی
organization of petroleum exporting cont
U
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
third world economies
U
اقتصاد کشورهای جهان سوم
overseas income
U
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
orienting
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
commonwealth games
U
جام کشورهای مشترک المنافع
orient
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
commonwealth
U
کشورهای مشترک المنافع جمهور
orients
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
OAS
U
مخفف سازمان کشورهای امریکایی
less developed countries
U
کشورهای کمتر توسعه یافته
commonwealths
U
کشورهای مشترک المنافع جمهور
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
trade follows the flag
U
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
oil rich countries
U
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
developed market economy countries
U
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
least developed countries
U
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
unicef (= united nations international
U
یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
ones
U
متحد
federates
U
متحد
confederates
U
متحد
confederate
U
متحد
federate
U
متحد
federated
U
متحد
one
U
متحد
united
U
متحد
associate
U
متحد
in league
U
متحد
federating
U
متحد
conjunct
U
متحد
federal
U
متحد
corporate
U
متحد
unified
U
متحد
associated
U
متحد
associating
U
متحد
associates
U
متحد
married
U
متحد
allied
U
متحد
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
e r p
U
جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
seato forces
U
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
federating
U
متحد کردن
close-knit
U
صمیمی و متحد
unite
U
متحد کردن
concentric
U
متحد المرکز
realigned
U
متحد شدن
unifier
U
متحد کننده
nexus
U
گروه متحد
unifies
U
متحد کردن
realigning
U
متحد شدن
band
U
متحد کردن
unites
U
متحد کردن
accrete
U
متحد کردن
bands
U
متحد شدن
federates
U
متحد کردن
bands
U
متحد کردن
running mate
U
متحد انتخاباتی
unify
U
متحد کردن
unifying
U
متحد کردن
federated
U
متحد کردن
band
U
متحد شدن
unitive
U
متحد کننده
uniting
U
متحد کردن
realigns
U
متحد شدن
federate
U
متحد کردن
unified command
U
فرماندهی متحد
running mates
U
متحد انتخاباتی
unified
U
متحد شده
uniform
U
متحد الشکل
uniforms
U
متحد الشکل
realign
U
متحد شدن
allying
U
متحد کردن
feudist
U
متحد دشمن
ally
U
متحد کردن
to make common cause
U
متحد شدن
Comparison with other countries is extremely interesting.
U
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
satellite
U
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
the big four
U
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
first world
U
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
satellites
U
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
unified
U
یکپارچه فرماندهی متحد
herd
U
متحد کردن گروه
realigned
U
مجددا متحد شدن
realigning
U
مجددا متحد شدن
consociate
U
متحد کردن پیوستن
joined
U
گراییدن متحد کردن
league
U
اتحاد متحد کردن
herding
U
متحد کردن گروه
joins
U
گراییدن متحد کردن
join
U
گراییدن متحد کردن
herded
U
متحد کردن گروه
charter of the united nations
U
منشور ملل متحد
realign
U
مجددا متحد شدن
United Nations
U
سازمان ملل متحد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com