English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hypogene U تشکیل شده یا متبلورشده در زیر سطح زمین اذرین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stratification U تشکیل طبقات زمین چینه بندی
dunite U نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
andesite U نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
syenite U نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
diabase U نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
kaolinite U ماده رسی متبلورشده
igneous U اذرین
plutonic U اذرین
pyrogenic U اذرین
pyrogenous U اذرین
igneous rock U سنگ اذرین
porphyry U سنگ اذرین
melaphyre U سنگ سیاه اذرین
igneous magma U سنگهای اذرین را بوجوداورده اند
porphyritic U وابسته به سنگ اذرین سماکی بلورین
porphyroid U شبیه سنگ اذرین سماکی سماق نما
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
pneumatolysis U تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
igneous rock U سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
endomorphism U تشکیل
entelechy U تشکیل
establishment U تشکیل
establishments U تشکیل
incorporation U تشکیل
endomorphy U تشکیل
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
gleization U تشکیل خاک رس
vacuolation U تشکیل حفره
sporogenesis U تشکیل هاگ
strobilation U تشکیل رشته
heat of formation U گرمای تشکیل
constitutes U تشکیل دادن
spermatogenesis U تشکیل نطفه
formation U صف ارایی تشکیل
siltation U تشکیل لجن
constitute U تشکیل دادن
constituting U تشکیل دادن
metamerism U تشکیل حلقهای
umbilication U تشکیل ناف
osteogenesis U تشکیل استخوان
the house went into secret session U تشکیل داد
placentation U تشکیل جفت
bonding U تشکیل پیوند
constituted U تشکیل دادن
stratification U تشکیل چینه
stratification U تشکیل طبقات
sacculation U تشکیل کیسه
preformation U تشکیل قبلی
organizers U تشکیل دهنده
organizer U تشکیل دهنده
orogenesis U تشکیل کوه
organises U تشکیل دادن
sporogeny U تشکیل هاگ
organizing U تشکیل دادن
organizes U تشکیل دادن
organize U تشکیل دادن
organising U تشکیل دادن
to erect into U تشکیل دادن از
organisers U تشکیل دهنده
hematopoiesis U تشکیل خون
antitrust U مخالف تشکیل
form U تشکیل دادن
argillaceous U تشکیل شده از رس
forms U تشکیل دادن
tournament U تشکیل مسابقات
formative U تشکیل دهنده
tournaments U تشکیل مسابقات
antidim U مایع ضد تشکیل مه
ossification U تشکیل استخوان
embryogen U تشکیل جنین
former U تشکیل دهنده
formation constant U ثابت تشکیل
foetation U تشکیل جنین
flagellation U تشکیل تاژک
enthalpy of formation U انتالپی تشکیل
formed U تشکیل دادن
fibrillation U تشکیل الیاف
embryogeny U تشکیل جنین
annulation U تشکیل حلقه
capital formation U تشکیل سرمایه
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
troop program U برنامه تشکیل یکانها
epigenesis U تشکیل نطفه ازنو
constituents U سازه تشکیل دهنده
entelechy U مرحله تشکیل وتحقق
overall formation constant U ثابت تشکیل کلی
constituents U جزء تشکیل دهنده
standard heat of formation U گرمای تشکیل استاندارد
differentiates U دیفرانسیل تشکیل دادن
gang U جمعیت تشکیل دادن
piedmont U تشکیل شده در کوهپایه
constitutive U تشکیل دهنده ساختمانی
to form a habit U تشکیل عادت دادن
venue U محل تشکیل دادگاه
nucleate U تشکیل هسته دادن
oogenesis U تشکیل و تکامل تخم
venues U محل تشکیل دادگاه
force development U برنامه تشکیل یکانها
constituent U سازه تشکیل دهنده
constituent U جزء تشکیل دهنده
pods U تشکیل نیام دادن
federalization U تشکیل کشورهای متحد
gangs U جمعیت تشکیل دادن
domestic capital formation U تشکیل سرمایه داخلی
beds U تشکیل طبقه دادن
forms U تشکیل دادن ساختن
back bonding U تشکیل پیوند برگشتی
syndicator U تشکیل دهنده اتحادیه
back bonding U تشکیل پیوند از پشت
nuclei U هسته تشکیل دهنده
nucleus U هسته تشکیل دهنده
rate of capital formation U نرخ تشکیل سرمایه
haematogenesis U تشکیل خون تولیدخون
pod U تشکیل نیام دادن
formed U تشکیل دادن ساختن
deposit fund account U حساب تشکیل سرمایه
polygenic U دارای قوه تشکیل
deposit fund account U اعتبار تشکیل سرمایه
acidic U تشکیل دهندهء اسید
preform U قبلا تشکیل دادن
chemical bonding U تشکیل پیوند شیمیایی
form U تشکیل دادن ساختن
stepwise formation constant U ثابت تشکیل مرحلهای
bed U تشکیل طبقه دادن
bond formation energy U انرژی تشکیل پیوند
ossification U مرحله تشکیل استخوان
vertebration U تشکیل ستون فقرات
vesiculation U تشکیل کیسه یا تاول
syndicate U اتحادیه تشکیل دادن
colonizing U تشکیل مستعمره دادن
colonizes U تشکیل مستعمره دادن
colonized U تشکیل مستعمره دادن
colonize U تشکیل مستعمره دادن
colonising U تشکیل مستعمره دادن
colonises U تشکیل مستعمره دادن
colonised U تشکیل مستعمره دادن
guard cell U گیاهی را تشکیل میدهند
differentiate U دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiating U دیفرانسیل تشکیل دادن
unformed U تشکیل نشده ناساخت
involucrum U تشکیل استخوان جدید
convene U تشکیل جلسه دادن
syndicate U تشکیل اتحادیه دادن
fundametal U بنیادی تشکیل دهنده
molar heat of formation U گرمای مولی تشکیل
syndicates U اتحادیه تشکیل دادن
molar enthalpy of formation U انتالپی مولی تشکیل
syndicates U تشکیل اتحادیه دادن
lymphopoiesis U تشکیل بافت لنفی
convened U تشکیل جلسه دادن
convening U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com