Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to lay eggs
U
تخم کن بودن تخم گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To pay no heed . To be inattentive .
U
پنبه درگوش گذاشتن ( بی توجه بودن )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
U
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
Other Matches
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
agree
U
متفق بودن همرای بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
teasing
U
سر به سر گذاشتن
put
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
place
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
puts
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
let
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
leave
U
گذاشتن
stand
U
بودن واقع بودن
dot
U
نقطه گذاشتن
mark
U
علامت گذاشتن
marks
U
علامت گذاشتن
dotting
U
نقطه گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
to call for tenders
U
بمناقصه گذاشتن
to put to contract
U
بمناقصه گذاشتن
mortgage
U
گرو گذاشتن
mortgages
U
گرو گذاشتن
mortgaging
U
گرو گذاشتن
point
U
نوک گذاشتن
pads
U
لایی گذاشتن
pad
U
لایی گذاشتن
traced
U
اثر گذاشتن
pledge
U
رهن گذاشتن
hatched
U
تخم گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
hatches
U
تخم گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
grow a beard
U
ریش گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
put in pledge
U
گرو گذاشتن
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
hatch
U
تخم گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
pledged
U
رهن گذاشتن
pledges
U
رهن گذاشتن
pledging
U
رهن گذاشتن
set down
U
بزمین گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
legate
U
بارث گذاشتن
bank
U
در بانک گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
fused
U
سیم گذاشتن
underpricing
U
کم قیمت گذاشتن
fused
U
فتیله گذاشتن در
fuse
U
سیم گذاشتن
fuse
U
فتیله گذاشتن در
parcel
U
دربسته گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
lay away
U
کنار گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com