Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Hypnagogia
U
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disillusion
U
بیداری از خواب وخیال
disillusioning
U
بیداری از خواب وخیال
disillusions
U
بیداری از خواب وخیال
keep regular hours
U
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
narcolepsy
U
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
mafrash
U
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
somnolence
U
حالت خواب الودی
somnolency
U
حالت خواب الودی
somnolence
U
حالت خواب وبیداری
torpidness
U
حالت خواب بیحالی
narcotism
U
پیدایش حالت خواب
somnolency
U
حالت خواب وبیداری
torpidily
U
حالت خواب بیحالی
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
the early bird catches the worm
<proverb>
U
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist
U
کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown
U
جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
hypnoid
U
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal
U
نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
turn out
U
بیداری
reveille
U
بیداری
heave out
U
بیداری
vigilantism
U
بیداری
wake
U
بیداری
wakes
U
بیداری
waking
U
بیداری
waked
U
بیداری
turn out
U
شیپور بیداری
rouse
U
میگساری بیداری
roused
U
میگساری بیداری
rouses
U
میگساری بیداری
my wakeful night
U
شب بیخوابی یا بیداری من
waking hours
U
ساعات بیداری
awakening
U
بیداری نهفت
syrint
U
شیپور بیداری
waken
U
بیداری کشیدن
wakens
U
بیداری کشیدن
wakening
U
بیداری کشیدن
wakened
U
بیداری کشیدن
heave out
U
شیپور بیداری
rise and shine
U
شروع بیداری
vigilance
U
بیداری و هشیاری
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
morning call book
U
دفتر بیداری ناو
morpheus
U
الهه خواب خواب پرور
dreamy
U
خواب مانند خواب الود
dreamier
U
خواب مانند خواب الود
somnific
U
خواب اور خواب الود
dogsleep
U
خواب زودبر خواب دروغی
hypnogogic
U
خواب اور خواب کننده
dreamiest
U
خواب مانند خواب الود
hypnagogic
U
خواب اور خواب کننده
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
ceded
U
انتقالی
transitive
U
انتقالی
transitionary
U
انتقالی
transitory
U
انتقالی
transferential
U
انتقالی
transitional
U
انتقالی
transitions
U
انتقالی
transition
U
انتقالی
translations
U
حرکت انتقالی
transmission system
U
دستگاه انتقالی
transitory consumption
U
مصرف انتقالی
transmission system
U
سیستم انتقالی
transitory society
U
جامعه انتقالی
translation bearing
U
یاتاقان انتقالی
translation
U
حرکت انتقالی
translative
U
ترجمهای انتقالی
running fix
U
نقطه انتقالی
translational motion
U
حرکت انتقالی
translational energy
U
انرژی انتقالی
translational lift
U
برای انتقالی
transational symmerty
U
تقارن انتقالی
transfer reaction
U
واکنش انتقالی
revolutions
U
حرکت انتقالی
transfer payments
U
پرداختهای انتقالی
transfer income
U
درامد انتقالی
revolution
U
حرکت انتقالی
transfer functions
U
توابع انتقالی
transfer earnings
U
درامدهای انتقالی
transitory income
U
درامد انتقالی
transference resistance
U
مقاومت انتقالی
transit bearing
U
سمت انتقالی
deferred income
U
درامدهای انتقالی
deferred charges
U
هزینههای انتقالی
transitional motion
U
حرکت انتقالی
ceded public domains
U
خالصجات انتقالی
night dress
U
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
alienable
U
قابل فروش انتقالی
transferring
U
سند انتقال انتقالی
government transfer payments
U
پرداختهای انتقالی دولت
transfer
U
سند انتقال انتقالی
transition ranges
U
میدان تیر انتقالی
transfer molding
U
ریخته گری انتقالی
transfer molding
U
قالب ریزی انتقالی
transfer mold
U
قالب گیری انتقالی
transmission dynamometer
U
توان سنج انتقالی
transfers
U
سند انتقال انتقالی
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
epochal psychosis
U
روان پریشی سنین انتقالی
net tax revenue
U
مالیات منهای پرداختهای انتقالی
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
He is fast asleep.
U
خواب خواب است
vortex flow
U
جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
unskillful
U
بی تجربه
the tule of thumb
U
تجربه
experiments
U
تجربه
naive
U
بی تجربه
experiencing
U
تجربه
experiences
U
تجربه
experience
U
تجربه
experiment
U
تجربه
experimented
U
تجربه
experimenting
U
تجربه
immature
U
بی تجربه
naif
U
بی تجربه
practice
U
تجربه
backgrounds
U
تجربه
unskilled
<adj.>
U
کم تجربه
green
U
بی تجربه
inexpert
U
بی تجربه
greenest
U
بی تجربه
inexperienced
U
بی تجربه
experienced
U
با تجربه
unskilled
U
بی تجربه
background
U
تجربه
raw
U
بی تجربه
beardless
U
بی تجربه
half baked
U
بی تجربه
immediate experience
U
تجربه بیواسطه
veteran
U
بازیگر با تجربه
veterans
U
بازیگر با تجربه
as green as grass
<idiom>
U
کم تجربه و ناشی
experience
U
تجربه ازمایش
without experience
U
بی تجربه ناازموده
apriori
U
مقدم بر تجربه
scientific experiment
U
تجربه علمی
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
shorthorn
U
ادم بی تجربه
to put to proof
U
به تجربه رساندن
experiences
U
تجربه ازمایش
reenactment
U
بازافرینی تجربه
aposteriori
U
موخر بر تجربه
driving experience
U
تجربه رانندگی
experientially
U
ازروی تجربه
experimentalist
U
اهل تجربه
empiricism
U
تجربه گرائی
ah ah ecperience
U
تجربه اهان
to bring to the proof
U
به تجربه رساندن
gremie
U
بی تجربه و ناشی
experiencing
U
تجربه ازمایش
have been around
<idiom>
U
تجربه داشتن
traumatic experience
U
تجربه اسیب زا
empiricism
U
اصالت تجربه
aha experience
U
تجربه اهان
empircism
U
تجربه گرایی
empiric
U
مبنی بر تجربه
he knows a thing or two
U
بی تجربه نیست
sour dough
U
[مکتشف با تجربه]
gunshy
U
ترسو بی تجربه
callow
U
شخص بی تجربه وناشی
verdant
U
پوشیده از سبزه بی تجربه
a posteriori
U
مبنی بر تجربه و مشاهده
empirically
U
از روی مشاهده و تجربه
His failure was a bitter experience.
U
شکستن تجربه تلخی شد
She is experienced nurse.
U
پرستار پر تجربه ای است
experiences
U
تجربه کردن کشیدن
day residues
U
ماندههای تجربه روز
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
reliving
U
دوباره تجربه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com