Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
endomixis
U
تجدید وضع هستهای اغازیان تاژکدار در فواصل معینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mastigophoran
U
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
specified contracts
U
عقود معینه
fixed portion
U
سهام معینه
given conditions
U
شرایط معینه
special contracts
U
عقود معینه
virtual level
U
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
flagellated
U
تاژکدار
flagellate
U
تاژکدار
flagellates
U
تاژکدار
protista
U
اغازیان
diatom
U
اغازیان
flagellating
U
تاژکدار
sporozoal
U
اغازیان انگلی
sporozoan
U
اغازیان انگلی
zoospore
U
هاگ تاژکدار غیرجنسی جلبک
rallied
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
zooflagellate
U
اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
resupply
U
تجدید اماد تجدید تدارکات
spacing
U
مراعات فواصل
periodically
U
در فواصل معین
plant out
U
در فواصل معین کاشتن
grid interval
U
فواصل شبکه بندی نقشهای
moniliform
U
دارای فواصل دانه وار
measuring magnifier
U
مسافت یاب مخصوص فواصل کم
trabecula
U
دارای فواصل دربین یاخته ها
spacing
U
در فواصل مساوی تقسیم بندی
chronograph
U
الت سنجش فواصل زمانی
isochronous
U
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
feeler
U
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
isochronal
U
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
dole
U
سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
feelers
U
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
planimetric
U
نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
minute gun
U
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
dental floss
U
نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود
nebula
U
تودههای عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری
ether
U
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
nuclear
U
هستهای
potential barrier
U
سد هستهای
atomic
U
هستهای
mononuclear
U
یک هستهای
nuclear strike
U
تک هستهای
fission reactor
U
واکنشگاه هستهای
nuclear fission
U
شکافت هستهای
transmutation
U
تبدیل هستهای
nuclear forces
U
نیروهای هستهای
nuclear detector
U
اشکارساز هستهای
nuclear fusion
U
گداز هستهای
nuclear fusion
U
گداخت هستهای
nuclear fusion
U
همجوشی هستهای
nuclear energy
U
انرژی هستهای
nuclear number
U
عدد هستهای
nuclear fission
U
انشقاق هستهای
nuclear technology
U
تکنولوژی هستهای
nuclear engineering
U
تکنولوژی هستهای
nuclear power
U
نیروی هستهای
fission bomb
U
بمب هستهای
core storage
U
انباره هستهای
mononuclear
U
سلول یک هستهای
core memory
U
حافظه هستهای
necleo synthesis
U
سنتز هستهای
nuclear chemistry
U
شیمی هستهای
nuclear configuration
U
ترکیب هستهای
nuclear corrosion
U
فرسایش هستهای
nuclear electricity
U
الکتریسیته هستهای
nuclear pile
U
پیل هستهای
nuclear fusion
U
ذوب هستهای
nuclear structure
U
ساختار هستهای
nuclear transformation
U
تبدیل هستهای
nucleonics
U
فیزیک هستهای
nuclear families
U
خانواده هستهای
nuclear reactors
U
واکنشگاه هستهای
nuclear reactors
U
راکتور هستهای
nuclear reactor
U
واکنشگاه هستهای
nuclear reactor
U
راکتور هستهای
thermonuclear
U
گرمای هستهای
fission
U
شکافت هستهای
fission
U
شکاف هستهای
nuclear family
U
خانواده هستهای
nuclear reaction
U
واکنش هستهای
nuclear power station
U
نیروگاه هستهای
nuclear radiation
U
تشعشع هستهای
fusion
U
جوش هستهای
fusions
U
جوش هستهای
nuclear power
U
انرژی هستهای
nuclear reaction
U
فرایند هستهای
fusions
U
عمل ترکیب هستهای
slugged
U
میزان سازی هستهای
slugs
U
میزان سازی هستهای
fusion energy
U
انرژی همجوشی هستهای
internuclear distance
U
فاصله بین هستهای
fusion
U
عمل ترکیب هستهای
thermonuclear
U
بمب هستهای حرارتی
slug
U
میزان سازی هستهای
thermonuclear reaction
U
واکنش گرما- هستهای
nuclear fusion energy
U
انرژی ذوب هستهای
nuclear binding energy
U
انرژی اتصال هستهای
nuclear biological chemical
U
شیمیایی میکربی هستهای
nuclear power plant
U
تاسیسات انرژی هستهای
nuclear power production
U
تولید انرژی هستهای
radiological
U
رادیولوژیکی مربوط به تشعشع هستهای
attack nuclear carrier
U
ناو هواپیمابر افندی هستهای
contingent effects
U
اثرات احتمالی انفجار هستهای
fusion reactor
U
راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
nuclear submarine
U
زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
dwarf dud
U
جنگ افزار هستهای عمل نکرده
lymphocytosis
U
ازدیاد گلبولهای سفید یک هستهای خون
fission
U
تجزیه بمب تجزیهای شکافت هستهای
increment
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments
U
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
asynchronous transmission
U
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
elodea
U
جنس گیاهان کوچک و ابزی و تک هستهای درامریکا
nominal weapon
U
جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
fission products
U
عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
radioactivity
U
قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
inductor
U
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
controlled thermonuclear reaction
U
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
photogrammetry
U
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
refresh
U
تجدید
repetition
U
تجدید
repetitions
U
تجدید
revival
U
تجدید
revivals
U
تجدید
turnover
U
تجدید
refreshed
U
تجدید
review
U
تجدید
recrudescence
U
تجدید
renewals
U
تجدید
renewal
U
تجدید
refreshes
U
تجدید
anabiosis
U
تجدید
instauration
U
تجدید
reviewed
U
تجدید
renewing
U
تجدید
reviews
U
تجدید
renews
U
تجدید
renew
U
تجدید
reviewing
U
تجدید
neogenesis
U
تجدید
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
renewal offf lease
U
تجدید اجاره
renewer
U
تجدید کننده
refection
U
تجدید قوا
revisal
U
تجدید نظر
reelection
U
تجدید انتخاب
instaurator
U
تجدید کننده
redintegrate
U
تجدید شونده
re hearing
U
تجدید محاکمه
reedify
U
تجدید کردن
republication
U
تجدید چاپ
re edify
U
تجدید کردن
rapporchment
U
تجدید روابط
re hearing
U
تجدید نظر
recalculation
U
تجدید محاسبه
recension
U
تجدید چاپ
it is not subject to review
U
تجدید نظر
remilitarization
U
تجدید تسلیحات
reconditioning
U
تجدید امادگی
renewable
U
تجدید شدنی
reinvigorate
U
تجدید نیروکردن
nonrecurring
U
تجدید نشدنی
revisionary
U
تجدید نظری
reinforcement
U
تجدید قوا
rebirth
U
تجدید حیات
reproductions
U
تجدید چاپ
renascence
U
تجدید حیات
revivor
U
تجدید مرافعه
renewability
U
قابلیت تجدید
re establish
U
تجدید کردن
reproduction
U
تجدید چاپ
renewal of the convention
U
تجدید پیمان
rejuvenescence
U
تجدید جوانی
reimpression
U
تجدید چاپ
renewed
U
تجدید شده
revisionist
U
تجدید نظرخواه
reconstituting
U
تجدید ساخت
renovation
U
تجدید نظر
reviewed
U
تجدید نظر
repeat
U
تکرار تجدید
repeats
U
تکرار تجدید
re election
U
تجدید انتخاب
revitalization
U
تجدید حیات
revisions
U
تجدید چاپ
renew
U
تجدید کردن
renews
U
تجدید کردن
review
U
تجدید نظرکردن
renewing
U
تجدید کردن
reunion
U
تجدید جلسه
revisions
U
تجدید نظر
reincarnation
U
تجدید تجسم
revise
U
تجدید نظر
reincarnations
U
تجدید تجسم
revision
U
تجدید چاپ
revises
U
تجدید نظر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com