Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
denationalization
U
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
private property
U
مالکیت خصوصی
private ownership
U
مالکیت خصوصی
praivate ownership
U
مالکیت خصوصی
prior possession
U
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
repossess
U
مالکیت مجدد یافتن
repossessing
U
مالکیت مجدد یافتن
repossessed
U
مالکیت مجدد یافتن
public ownership
U
مالکیت عمومی
joint ownership
U
اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
his right of ownership lapsed
U
حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
communism
U
کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
separation of ownership and control
U
جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
communications stallite corporation
U
یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
expropriated
U
سلب مالکیت کردن از
expropriating
U
سلب مالکیت کردن از
expropriates
U
سلب مالکیت کردن از
expropriate
U
سلب مالکیت کردن از
to put in possession
U
مالکیت دادن متصدی کردن
disorintate
U
مالکیت چیزی راانکار کردن
market socialism
U
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
right of ownership
U
حق مالکیت
acquisition
U
مالکیت
acquisitions
U
مالکیت
possession
U
مالکیت
ownership right
U
حق مالکیت
dominium
U
مالکیت
ownership
U
مالکیت
support
U
حق مالکیت
dominion
U
حق مالکیت
ownership
U
حق مالکیت
propritorship
U
مالکیت
proprietorial right
U
حق مالکیت
proprietorship
U
مالکیت
get hold of (something)
<idiom>
U
به مالکیت رسیدن
slaveholding
U
مالکیت برده
muniment of title
U
دلیل مالکیت
retention of title
U
ضبط مالکیت
special property
U
مالکیت خاص
retention of title
U
حفظ مالکیت
literary property
U
حق مالکیت ادبی
seisin
U
مالکیت اراضی
joint ownership
U
مالکیت مشترک
joint ownership
U
مالکیت مشاع
expropriation
U
سلب مالکیت
root of title
U
منشاء مالکیت
document of title
U
سند مالکیت
ownership and management
U
مالکیت و مدیریت
documents of title
U
سند مالکیت
state enterprise
U
مالکیت دولتی
state ownership
U
مالکیت دولتی
estate in common
U
مالکیت مشاع
qualified property
U
مالکیت محدود
dispossession
U
سلب مالکیت
confusion
U
مالکیت ما فی الذمه
villeinage
U
مالکیت رعیت
joint ownership
U
مالکیت اشتراکی
reconversion
U
اعاده مالکیت
public ownership
U
مالکیت دولتی
public domain
U
مالکیت دولتی
titles
U
مستند مالکیت
title
U
مستند مالکیت
property rights
U
حقوق مالکیت
accession
U
شرکت در مالکیت
asset ownership
U
مالکیت دارائی
public ownership
U
مالکیت دولتی
title of territory
U
مالکیت اقلیم
title deeds
U
سند مالکیت
title deed
U
قباله مالکیت
title deed
U
سند مالکیت
title deed
U
اسناد مالکیت
ascription
U
تصدیق مالکیت
alienation
U
انتقال مالکیت
individual ownership
U
مالکیت فردی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
collective ownership
U
مالکیت مشاع
possessory title
U
سمت مالکیت
possessory right
U
حق تصرف یا مالکیت
possessory title
U
عنوان مالکیت
possessory action
U
دعوی مالکیت
collective ownership
U
مالکیت جمعی
condominiums
U
مالکیت مشترک
condominium
U
مالکیت مشترک
gen
U
حالت مالکیت
passing the ownership
U
مالکیت مافی الذمه
title-holder
U
صاحب سند مالکیت
mere right
U
حق مالکیت بدون تصرف
estate in common
U
اشتراک در مالکیت زمین
entitled to owver ship
U
دارای حق مالکیت است
title of territory
U
مالکیت قلمرو کشور
collectivity
U
مالکیت اشتراکی جمع
share certificate
U
گواهی مالکیت سهام
beneficial ownership
U
مالکیت به نسبت منافع
prescriptive right
U
حق مالکیت از طریق مرورزمان
prescriptive right or title
U
حق مالکیت از راه مرورزمان
replevin
U
دعوی اعاده مالکیت
possessory action
U
دعوی اعاده مالکیت
white elephant
<idiom>
U
ثروت یا مالکیت بیفایده
title-holders
U
صاحب سند مالکیت
possession by title of ownership
U
تصرف به عنوان مالکیت
disowns
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
petitory
U
مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
socialism
U
مالکیت اجتماعی ابزار تولید
disowning
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
freehold
U
مالکیت مطلق ملک موروثی
disowned
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disown
U
مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
tenancy
U
مدت اجاره مالکیت موقت
tenancies
U
مدت اجاره مالکیت موقت
put in a claim for something
U
مدعی مالکیت چیزی شدن
p is nine points of the law
U
تصرف شرط عمده مالکیت است
freeboard
U
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
hold down
U
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
titleholder
U
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
dock warrant
U
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
estate in fee
U
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
Here are my car registration papers.
بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
eminent domain
U
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
chose in action
U
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
alienability
U
قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
severalty
U
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
U
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
apostrophes
U
در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophe
U
در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
property in action
U
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
prescription
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescriptions
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
executed contract
U
قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
reconversion
U
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
escheat
U
در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
dedications
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
U
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
qui tam action
U
دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
capital stock
U
عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
tenancy in common
U
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
fee tail
U
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
roll forward
U
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
reconversion
U
تبدیل مجدد پول
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
root of title
U
منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
dediction of way
U
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
bulk petroleum conversion kit
U
جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
functional distribution of income
U
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
private automatic branch exchange
U
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
private automatic branch exchange
U
رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
firewall
U
سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
come around
U
بازگشت کردن به
charring
U
کردن بازگشت
char
U
کردن بازگشت
chare
U
کردن بازگشت
chars
U
کردن بازگشت
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
privatized
U
خصوصی کردن
privatised
U
خصوصی کردن
privatizing
U
خصوصی کردن
privatising
U
خصوصی کردن
privatization
U
خصوصی کردن
privatises
U
خصوصی کردن
privatizes
U
خصوصی کردن
privatize
U
خصوصی کردن
condemnations
U
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation
U
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
re endorsement
U
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
general quarters
U
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
common hardware
U
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
regenerated
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
reloads
U
پر کردن مجدد
reloaded
U
پر کردن مجدد
reloading
U
پر کردن مجدد
reload
U
پر کردن مجدد
relay
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
subdevice
U
قسمت کردن مجدد
reproduction
U
تولید کردن مجدد
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
reprecipitation
U
رسوب کردن مجدد
reproductions
U
تولید کردن مجدد
remelt
U
ذوب کردن مجدد
subdevice
U
بخش کردن مجدد
redesign
U
طراحی مجدد کردن
general porpose
U
کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders
U
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
refer
U
مراجعه کردن بازدید مجدد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com