Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nebulize
U
تبدیل به ذرات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
atomised
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomises
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizes
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizing
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
Other Matches
atomizers
U
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomizer
U
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomisers
U
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
merry dance
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
intermoleculary
U
بین ذرات در داخل ذرات
granulate
U
دارای ذرات ریز کردن
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize
U
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
U
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
to transform
[into]
U
تبدیل کردن
[به]
reduce
U
تبدیل کردن
commuted
U
تبدیل کردن
converts
U
تبدیل کردن
gear level
U
تبدیل کردن
commutes
U
تبدیل کردن
transact
U
تبدیل کردن
reset
U
تبدیل کردن
transmuting
U
تبدیل کردن
commute
U
تبدیل کردن
reducing
U
تبدیل کردن
transmute
U
تبدیل کردن
transmutes
U
تبدیل کردن
transrorm
U
تبدیل کردن
to convert something into something
U
تبدیل کردن به
reduces
U
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
U
تبدیل کردن
transforms
U
تبدیل کردن
converted
U
تبدیل کردن
scorify
U
تبدیل به کف کردن
converting
U
تبدیل کردن
to turn something into something
U
تبدیل کردن به
transforming
U
تبدیل کردن
transform
U
تبدیل کردن
commuting
U
تبدیل کردن
convert
U
تبدیل کردن
convert
U
تبدیل کردن
turn
U
تبدیل کردن
turns
U
تبدیل کردن
toggles
U
تبدیل کردن
transformed
U
تبدیل کردن
toggle
U
تبدیل کردن
transmuted
U
تبدیل کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
conversion scale
U
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration
U
تبدیل صورت تبدیل هیئت
lignify
U
تبدیل به چوب کردن
verbalizes
U
تبدیل به فعل کردن
verbalizing
U
تبدیل به فعل کردن
compartmentalised
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize
U
تبدیل به اجزا کردن
capitalised
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
U
تبدیل بسرمایه کردن
verbalized
U
تبدیل به فعل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
verbalize
U
تبدیل به فعل کردن
sugars
U
تبدیل به شکر کردن
vitriolize
U
تبدیل به زاج کردن
sugar
U
تبدیل به شکر کردن
reify
U
تبدیل بماده کردن
verbalised
U
تبدیل به فعل کردن
liquation
U
تبدیل باب کردن
verbalises
U
تبدیل به فعل کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
capitalising
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalize
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalized
U
تبدیل بسرمایه کردن
salify
U
تبدیل به نمک کردن
saponify
U
تبدیل بصابون کردن
scorify
U
تبدیل به تفاله کردن
acetify
U
تبدیل به سرکه کردن
forest
U
تبدیل به جنگل کردن
forests
U
تبدیل به جنگل کردن
structuralize
U
تبدیل به ساختمان کردن
lever
U
تبدیل به اهرم کردن
stencilize
U
تبدیل به استنسیل کردن
capitalizing
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes
U
تبدیل بسرمایه کردن
to change to the better
U
تبدیل به احسن کردن
compartmentalized
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes
U
تبدیل به اجزا کردن
nitrates
U
به نیترات تبدیل کردن
agglutinate
U
تبدیل به چسب کردن
nitrate
U
به نیترات تبدیل کردن
aerify
U
تبدیل به هوا کردن
compartmentalizing
U
تبدیل به اجزا کردن
saccharify
U
تبدیل به قند کردن
levers
U
تبدیل به اهرم کردن
ozonize
U
تبدیل به ازن کردن
coke
U
تبدیل به زغال کردن
charr
U
تبدیل به زغال کردن
cokes
U
تبدیل به زغال کردن
nitrogenize
U
تبدیل به ازت کردن
realised
U
تبدیل به پول کردن
porcelainize
U
تبدیل بچینی کردن
realises
U
تبدیل به پول کردن
realising
U
تبدیل به پول کردن
interchange energy
U
تبدیل کردن انرژی
verbalising
U
تبدیل به فعل کردن
gasification
U
تبدیل کردن بگاز
gorgonize
U
تبدیل بسنگ کردن
prosify
U
تبدیل به نثر کردن
provincialize
U
تبدیل باستان کردن
phosphatize
U
تبدیل به فسفات کردن
hypostatize
U
تبدیل بماده کردن
peptonize
U
تبدیل به پپتن کردن
realize
U
تبدیل به پول کردن
realized
U
تبدیل به پول کردن
etherify
U
تبدیل به اتر کردن
incineration
U
تبدیل بخاکستر کردن
lapidify
U
تبدیل به سنگ کردن
versify
U
تبدیل بنظم کردن
fluidize
U
تبدیل به مایع کردن
realizing
U
تبدیل به پول کردن
marmarize
U
تبدیل بمرمر کردن
realizes
U
تبدیل به پول کردن
pustulate
U
تبدیل به کورک کردن
ionize
U
تبدیل به یون کردن
charring
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest
U
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
gig
U
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
restitution
U
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
hardens
U
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiates
U
به پول نقد تبدیل کردن
actualization
U
تبدیل به ارزش حال کردن
gasify
U
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
negotiate
U
به پول نقد تبدیل کردن
negotiated
U
به پول نقد تبدیل کردن
harden
U
تبدیل به جسم جامد کردن
decimalize
U
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
negotiating
U
به پول نقد تبدیل کردن
mineralize
U
تبدیل بسنگ معدن کردن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
liquify
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
kaolinize
U
تبدیل به خاک چینی کردن
nitrify
U
تبدیل به نمک شوره کردن
ingredient
U
ذرات
ingredients
U
ذرات
silicify
U
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
transposes
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transpose
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
U
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
commercialization
U
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
sward
U
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transposing
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
planetesimal
U
ذرات سیارهای
particle physics
U
فیزیک ذرات
barrier penetration by particles
U
نفوذ ذرات در سد
metal foulings
U
ذرات فلز
sand blasting
U
ذرات سنگ
radioactive rays
U
ذرات رادیواکتیو
denseness
U
تراکم ذرات
molecular attracticm
U
جاده ذرات
blood corpuscles
U
ذرات خون
cosmic particles
U
ذرات کیهانی
weight of solids
U
وزن ذرات
elementary particles
U
ذرات بنیادی
roily
U
پر از ذرات رسوبی
intermolecular
U
در داخل ذرات
intermolecular
U
بین ذرات
allergen
U
ذرات الرژی زا
fundamental particles
U
ذرات بنیادی
ghettoize
U
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
resinify
U
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
feudalization
U
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
particulate
U
دارای ذرات ریز
emulsioned
U
ذرات چربی دراب
emulsions
U
ذرات چربی دراب
absorption of charged particles
U
جذب ذرات باردار
scattering of alpha particles
U
پراکندگی ذرات الفا
segregation
U
تفکیک ذرات بتن
particle physics
U
فیزیک ذرات اتمی
cascade impactor
U
دستگاه جداسازی پی در پی ذرات
effective size of grain
U
قطر موثر ذرات
emulsion
U
ذرات چربی دراب
planetesimal hypothesis
U
فرضیه ذرات سیارهای
emulsioning
U
ذرات چربی دراب
thershold temperature
U
استانه دمای ذرات
pollinium
U
توده ذرات گرده گل
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
U
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com