Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
U
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargaining
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
Go ahead!
U
انجام بدهید دیگه!
course of dealing
U
زمان انجام معامله
to carry out a transaction
U
معامله ای انجام دادن
bootleg
U
معامله قاچاقی انجام دادن
To buy a pig in a poke.
U
چشم بسته معامله ای را انجام دادن
To clinch (close)the deal.
U
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
package deal
U
معامله کلی معامله چکی
package deals
U
معامله کلی معامله چکی
futures goods
U
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance
U
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
rub it in
U
به خوردش بدهید
send a letter
U
کاغذ بدهید
oyez
U
گوش بدهید
hsd it out
U
بدهید دندان را بکنند
pay a way the sheet
U
کاغذ را بدهید بیاید
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
give it a twist
U
انرا پیچ بدهید
had it trans ted
U
بدهید ترجمه کنند
listen to me
U
بمن گوش بدهید
PLease let me know(notiffy me).
U
لطفا" به من خبر بدهید
go head
U
ادامه بدهید بفرماید
give your v to
U
برای اورای بدهید
thank tou for that book
U
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Please give me this one .
U
این یکی را لطفا" بدهید
Keep moving!
U
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Please give me four more.
U
چهار تای دیگر به من بدهید
Press the elevator button.
U
تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please let me give you a lift (ride).
U
اجازه بدهید سوارتان کنم
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Two coffees please .
U
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you give me an estimate?
U
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Can you give me the key, please?
U
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Can you get it repaired?
U
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Please let me take a share in the expenses.
U
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
Could you clarify that for me?
U
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
midnight
U
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Could we have a plate for the child?
U
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
Can you show me on the map where I am?
U
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
trucking
U
معامله
dealing
U
معامله
transactor
U
معامله گر
treament
U
معامله
truckman
U
معامله گر
transaction
U
معامله
trucked
U
معامله
truck
U
معامله
trucks
U
معامله
sells
U
معامله
selling
U
معامله
sell
U
معامله
penny worth
U
معامله
negotiations
U
معامله
negotiation
U
معامله
bargained
U
معامله
transactions
U
معامله
bargaining
U
معامله
bargains
U
معامله
bargain
U
معامله
bargained
U
معامله باصرفه
options
U
اختیار معامله
unconscionable bargain
U
معامله نامعقول
ventured
U
معامله قماری
to do business
U
معامله کردن
short sale
U
معامله سلف
trucked
U
معامله کردن
venturing
U
معامله قماری
ventures
U
معامله قماری
trucking
U
معامله کردن
not negotiable
U
غیرقابل معامله
retorsion
U
معامله به مثل
trucks
U
معامله کردن
option
U
اختیار معامله
negotiators
U
طرف معامله
chap
U
معامله کردن
venture
U
معامله قماری
swapped
U
معامله پایاپای
reciprocity
U
معامله به مثل
trade in for
U
معامله کردن
valid transaction
U
معامله صحیح
swopped
U
معامله پایاپای
swap
U
معامله پایاپای
object of transaction
U
مورد معامله
bargains
U
معامله باصرفه
reciprocity
U
معامله بمثل
reciprocation
U
معامله متقابله
swops
U
معامله پایاپای
He goes on and on . He is most persistent .
U
ول کن معامله نیست
hedgehoggy
U
سخت معامله
swopping
U
معامله پایاپای
invitation to treat
U
دعوت به معامله
swaps
U
معامله پایاپای
reciprocal treatment
U
معامله متقابله
negotiator
U
طرف معامله
merchantable
U
قابل معامله
truck
U
معامله کردن
reason for a transaction
U
جهت معامله
performance
U
انشاء معامله
performances
U
انشاء معامله
collective bargaining
U
معامله جمعی
transacts
U
معامله کردن
transacting
U
معامله کردن
transacted
U
معامله کردن
transact
U
معامله کردن
credit sale
U
اعتبار در معامله
speculative
U
معامله قماری
unauthorized transaction
U
معامله فضولی
dealing in futures
U
معامله سلف
deals
U
معامله کردن
deals
U
حد معامله کردن
do business
U
معامله کردن
strike a bargain
U
معامله کردن
deal
U
معامله کردن
deal
U
حد معامله کردن
sell-outs
U
معامله کردن
bargaining
U
معامله باصرفه
terms of trade
U
شرایط معامله
negotiable
U
قابل معامله
dealing
U
خریدوفروش و معامله
intercourse
U
مراوده معامله
dealt
U
حد معامله کردن
arbitrage
U
معامله به سود
an nucertain transaction
U
معامله غرری
private treaty
U
معامله خصوصی
package deal
U
معامله یکجا
spot transaction
U
معامله نقدی
package deals
U
معامله یکجا
arbitrage
U
معامله با منفعت
to make a market of
U
معامله کردن
cause of a transaction
U
جهت معامله
sell-out
U
معامله کردن
truckage
U
مبادله معامله
barterer
U
معامله گر پایاپای
sell out
U
معامله کردن
fictitious transaction
U
معامله صوری
treater
U
طرف معامله
transaction on change
U
معامله در بورس
forward dealing
U
معامله به وعده
forward purchase
U
معامله سلف
to take
U
معامله قماری
bargain
U
معامله باصرفه
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
U
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
reciprocate
U
معامله بمثل کردن
reciprocates
U
معامله متقابله کردن
retail trade
U
معامله بصورت جزئی
to declare off
U
قطع معامله کردن با
venture
U
مخاطره معامله قماری
bargaining
U
قرارداد معامله بستن
ventured
U
مخاطره معامله قماری
bargained
U
قرارداد معامله بستن
bargaining
U
چانه زنی در معامله
bargain
U
قرارداد معامله بستن
to take
U
مخاطره معامله قماری
A cash ( credit ) transaction .
U
معامله نقدی ( اعتباری )
She gave me a raw deal .
U
بامن بد معامله کرد
treatments
U
طرز عمل معامله
bartered
U
پایاپای معامله کردن
to deal in futures
U
معامله سلف کردن
to deal in futures
U
معامله پیش کردن
to buy a pig in a poke
U
معامله سربسته کردن
reciprocate
U
معامله متقابله کردن
To clinch(close,finalize)a deal.
U
معامله یی را جوش دادن
dealing
U
داد و ستد معامله
bargain
U
چانه زنی در معامله
reciprocated
U
معامله بمثل کردن
reciprocated
U
معامله متقابله کردن
sale short
U
معامله سلف کردن
venturing
U
مخاطره معامله قماری
reciprocates
U
معامله بمثل کردن
barters
U
پایاپای معامله کردن
ventures
U
مخاطره معامله قماری
bartering
U
پایاپای معامله کردن
bargained
U
چانه زنی در معامله
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com