English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
date of change of acountability U تاریخ تسویه حساب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
checking out U تسویه حساب
realization account U حساب تسویه
clearing house U دفتر تسویه حساب
liquidator U سرپرست تسویه حساب
clearing houses U دفتر تسویه حساب
liquidators U سرپرست تسویه حساب
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
backdate U تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating U تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates U تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated U تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedates U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology U تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque U چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
date U تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory U ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
dates U تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
hagiology U تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
protohistory U تاریخ ماقبل تاریخ
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
settlements U تسویه
clearing U تسویه
settles U تسویه
clearings U تسویه
settlement U تسویه
adjustment U تسویه
liquidation U تسویه
settle U تسویه
adjustments U تسویه
defraying U تسویه کردن
clearings U تسویه تسطیح
settlement terms U شرایط تسویه
settlement day U روز تسویه
offsetting U تسویه کردن
amicable settlement U تسویه دوستانه
settlement of credit U تسویه اعتبار
defray U تسویه کردن
settlement of disputes U تسویه منازعات
compromise U تسویه کردن
defrayed U تسویه کردن
defrays U تسویه کردن
judicial settlement U تسویه قضایی
compromising U تسویه کردن
biological treatment U تسویه زیستی
automatic treatment U تسویه خودکار
settlements U تسویه پرداخت
settlement U تسویه پرداخت
clearing U تسویه تسطیح
liquidizing U تسویه کردن
liquidizes U تسویه کردن
liquidized U تسویه کردن
liquidize U تسویه کردن
liquidising U تسویه کردن
liquidises U تسویه کردن
liquidised U تسویه کردن
solution U تادیه تسویه
solutions U تادیه تسویه
liquidates U تسویه کردن
liquidate U تسویه کردن
liquidated U تسویه کردن
effective treatment U تسویه موثر
liquidity U تسویه پذیری
liquidating U تسویه کردن
effective treatment U تسویه کارا
offset U تسویه کردن
adjust تسویه نمودن
compromises U تسویه کردن
arrangements U حل و فصل تسویه
arrangement U حل و فصل تسویه
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
pay off U تسویه کردن پرداخت
retiring a bill U براتی را تسویه کردن
offscouring U چیز تسویه شده
account U حساب صورت حساب
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
chemotrophic treatment U تسویه خوراک ساخت شیمیایی
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
pay up U حسابهای معوقه را تسویه کردن
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
settlement by abandonment U تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
date [appointment] U تاریخ
appointment U تاریخ
dates U تاریخ
coeval U هم تاریخ
coetaneous U هم تاریخ
dateless U بی تاریخ
appointed day U تاریخ
date U تاریخ
undated U بی تاریخ
eras U تاریخ
no date U بی تاریخ
appointed days U تاریخ ها
era U تاریخ
dates [appointments] U تاریخ ها
histories U تاریخ
appointments U تاریخ ها
with effect from U از تاریخ ...
as from U از تاریخ ,
as of U از تاریخ
history U تاریخ
expiry date U تاریخ انقضاء
date of birth U تاریخ تولد
current date U تاریخ جاری
creation date U تاریخ افرینش
dateable U تاریخ گذاردنی
date in issuing U تاریخ صدور
expiration date U تاریخ انقضا
postdating U تاریخ ماقبل
shelf life U تاریخ مصرف
creation date U تاریخ ایجاد
due date U تاریخ تادیه
postdate U تاریخ ماقبل
postdated U تاریخ ماقبل
acceptance date U تاریخ قبولی
postdates U تاریخ ماقبل
datable U تاریخ گذاردنی
natural history U تاریخ طبیعی
date of acquisition U تاریخ خریداری
prehistory U پیش تاریخ
Ancient history U تاریخ باستان
economic history U تاریخ اقتصادی
system date U تاریخ سیستم
value date U تاریخ ارزش
stale cheque U چک تاریخ گذشته
termination date U تاریخ پایان
historian U تاریخ نویس
historian U تاریخ گزار
historians U تاریخ نویس
historians U تاریخ گزار
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
effective date U تاریخ اجرا
date of maturity U تاریخ سررسید
date of maturity U تاریخ انقضاء
date of shipment U تاریخ حمل
epochs U مبدا تاریخ
epoch U مبدا تاریخ
dateline U تاریخ گذاری
delivery date U تاریخ تحویل
out of date U از تاریخ گذشته
chronological U به ترتیب تاریخ
maturity date U تاریخ سررسید
date of issuance U تاریخ صدور
intellectual history U تاریخ اندیشه ها
date U نخل تاریخ
maintenance history U تاریخ تعمیرات
natural historian U تاریخ نویس
in chronological order U به ترتیب تاریخ
historicity U تاریخ گرایی
prehistory U ماقبل تاریخ
dated U تاریخ دار
modern history U تاریخ معاصر
chronogram U ماده تاریخ
dates U نخل تاریخ
backdating date U پیش تاریخ
due date U تاریخ سررسید
literary history U تاریخ ادبیات
completion date U تاریخ تکمیل
closing date U تاریخ انقضاء
julain date U تاریخ ژولین
basic date U تاریخ ترفیع
economic interpretation of history U تفسیر اقتصادی تاریخ
letter of even date U نامه همین تاریخ
effective date U تاریخ شروداجرای دستورالعمل
the christian era U مبدا تاریخ میلادی
historical determinism U اعتقاد به جبر تاریخ
historic U معروف مبنی بر تاریخ
to go down in history U در تاریخ ثبت شدن
historically U بشکل تاریخ دراوردن
eras U اغاز تاریخ عصر
back dated U پیش تاریخ شده
historian U تاریخ دان مورخ
azoic U دوران ماقبل تاریخ
medizeval history U تاریخ قرون وسطی
era U اغاز تاریخ عصر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com