Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make r. for a wrong
U
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outraged
U
بی عدالتی کردن
outraging
U
بی عدالتی کردن
outrage
U
بی عدالتی کردن
outrages
U
بی عدالتی کردن
offset
U
جبران کردن جبران
offsetting
U
جبران کردن جبران
injustices
U
بی عدالتی
injustice
U
بی عدالتی
iniquitously
U
ازروی بی عدالتی بناحق
you do me injustice
U
در باره من بی عدالتی می کنید
to be up to no good
U
کار بدی
[خطایی]
کردن
permanent
U
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
recuperate
U
جبران کردن
recuperated
U
جبران کردن
counterweigh
U
جبران کردن
compensate
U
جبران کردن
recuperates
U
جبران کردن
offset
U
جبران کردن
expiated
U
جبران کردن
countervail
U
جبران کردن
retrieve
U
جبران کردن
satisfies
U
جبران کردن
expiating
U
جبران کردن
satisfy
U
جبران کردن
expiates
U
جبران کردن
offsetting
U
جبران کردن
compensation
U
جبران کردن
make up
U
جبران کردن
retrieves
U
جبران کردن
make good
U
جبران کردن
to make up for
U
جبران کردن
retrieved
U
جبران کردن
recoups
U
جبران کردن
recouping
U
جبران کردن
compensated
U
جبران کردن
expiate
U
جبران کردن
recuperating
U
جبران کردن
compensates
U
جبران کردن
make up for
U
جبران کردن
recoup
U
جبران کردن
recouped
U
جبران کردن
compensations
U
جبران کردن
to make r.
U
جبران کردن
satisfying
U
جبران کردن
requited
U
جبران کردن
requiting
U
جبران کردن
redresses
U
جبران کردن
reciprocated
U
جبران کردن
requites
U
جبران کردن
redressed
U
جبران کردن
reciprocates
U
جبران کردن
atones
U
جبران کردن
requite
U
جبران کردن
redress
U
جبران کردن
atoning
U
جبران کردن
atone
U
جبران کردن
reciprocate
U
جبران کردن
atoned
U
جبران کردن
to make good
U
جبران کردن
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
quittance
U
بازپرداختن جبران کردن
make up for the past
U
جبران مافات کردن
recvperate
U
جبران خسارت کردن
make up a deficit
U
جبران کردن کسری
to make amends for something
U
جبران کردن چیزی
to make good a mistake
[ to wipe a disgrace]
<idiom>
U
اشتباهی را جبران کردن
to redress danger
U
جبران خسارت کردن
to atone for something
U
جبران کردن چیزی
make up to
U
خسارت کسی را جبران کردن
redress
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
to indemnify any one's expense
U
هزینه کسیرا جبران کردن
to recoup oneself
U
هزینه خود را جبران کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
reclamation
U
تقاضای جبران خسارت کردن
redressed
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover lost time
U
وقت گمشده را جبران کردن)
redresses
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
indemnify
U
بیمه کردن جبران خسارت
to recover from something
U
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
repaired
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
reimburse
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
rectifies
U
برطرف کردن جبران کردن
remedied
U
اصلاح کردن جبران کردن
offsetting
U
جبران کردن خنثی کردن
remedy
U
اصلاح کردن جبران کردن
rectified
U
برطرف کردن جبران کردن
remedies
U
اصلاح کردن جبران کردن
remedying
U
اصلاح کردن جبران کردن
offset
U
جبران کردن خنثی کردن
gratifies
U
مفتخر کردن جبران کردن
gratify
U
مفتخر کردن جبران کردن
countervail
U
برابری کردن با جبران کردن
gratified
U
مفتخر کردن جبران کردن
rectify
U
برطرف کردن جبران کردن
to make up
U
جبران کردن فراهم کردن
inerrancy
U
بی خطایی
bloodstone
U
یشم خطایی
angelica
U
سنبل خطایی
sporadic fault
U
خطایی که تصادفاگ رخ دهد
I haven't done anything wrong.
U
من هیچ خطایی
[جرمی]
نکردم.
bias error
U
خطایی با علامت و بزرگی ثابت
inherited error
U
خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
narrow escape
<idiom>
U
بدون هیچ خطایی فرارکردن
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
corrective maintenance
U
یافتن و تصحیح خطایی که رخ داده است
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
What has he done wrong?
U
[مگر]
او
[مرد]
چه خطایی
[جرمی]
کرده است؟
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
fatal error
U
خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
bug
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
solids
U
خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid
U
خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
bugging
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
false
U
اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
check
U
خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
bugs
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
checks
U
خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
checked
U
خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
checking
U
نرم افزاری که در برنامه یا نوشتار داده یا کد آن خطایی را پیدا میکند
propagating
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
propagates
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
circulars
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
faults
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
dead
U
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
fault
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
circular
U
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
halts
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
safe mode
U
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
detect
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
halt
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
detected
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detecting
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detects
U
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
jitter
U
خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
read
U
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
maintenance
U
بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
reads
U
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
framing error
U
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
quid pro quo
U
جبران
reprisals
U
جبران
reprisal
U
جبران
offsetting
U
جبران
recoupment
U
جبران
amends
U
جبران
remedied
U
جبران
remedies
U
جبران
quid pro quos
U
جبران
remedy
U
جبران
offset
U
جبران
making up
U
جبران
recvery
U
جبران
satisfaction
U
جبران
compensatory amount
U
جبران
reparation
U
جبران
compensation
U
جبران
compensations
U
جبران
recovery
U
جبران
remedying
U
جبران
recoveries
U
جبران
atonement
U
جبران
compensator
U
جبران گر
restitution
U
جبران
glitch
U
یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitches
U
یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
irretrievability
U
جبران ناپذیری
dispenser cathode
U
کاتد جبران گر
recoveries
U
وصول جبران
reparation
U
جبران غرامت
compensable
U
قابل جبران
compensator
U
جبران کننده
solatium
U
جبران خسارت
recoupable
U
قابل جبران
recompense
U
جبران عوض
recovery
U
وصول جبران
compensation
U
جبران خسارت
recoveries
U
استرداد جبران
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com