English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
desultory U بی ترتیب درهم و برهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
imbroglio U درهم و برهم
olio U درهم و برهم
olla U اش درهم برهم
cramped U درهم و برهم
at sixes and sevens U درهم و برهم
cramp hand writing U خط درهم و برهم
out of order U درهم برهم
elusory U درهم برهم
unorganized U درهم و برهم
topsyturvy U درهم برهم
pell-mell U درهم برهم
in a bad order U درهم برهم
higgledy-piggledy U درهم برهم
untidiest U درهم و برهم
untidily U درهم و برهم
untidy U درهم و برهم
helter-skelters U درهم برهم
imbroglios U درهم و برهم
woebegone U درهم و برهم
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
helter-skelter U درهم برهم
untidier U درهم و برهم
discombobulate U درهم و برهم کردن
pell-mell U بطور درهم برهم
to make hay of U درهم برهم کردن
elf knot U موی درهم برهم
elf lock U موی درهم برهم
matted U درهم برهم حصیری
promiscuously U بطور درهم برهم
goulash U چیز درهم و برهم
littery U ریخته و پاشیده درهم برهم
dithyramb U سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
grid U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
grids U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
puzzle head U که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
optimal merge tree U نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
tangles U در هم و برهم
in a tumble U در هم برهم
haywire U در هم و برهم
tangle U در هم و برهم
bashed U برهم زدن
bash U برهم زدن
disbands U برهم زدن
derange U برهم زدن
interaction U برهم کنش
discompose U برهم زدن
disturber U برهم زننده
perturbable U برهم زدنی
bashes U برهم زدن
bashing U برهم زدن
faze U برهم زدن
fazed U برهم زدن
fazes U برهم زدن
fazing U برهم زدن
disband U برهم زدن
disbanding U برهم زدن
shuts U برهم نهادن
shut U برهم نهادن
disbandment U برهم خوردگی
higgledy-piggledy U بطوردرهم برهم
unsettles U برهم زدن
unsettle U برهم زدن
pertubative U برهم زننده
pasticcqo U چیزدرهم برهم
coup U برهم زدن
shutting U برهم نهادن
coups U برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
embroils U میانه برهم زدن
embroil U میانه برهم زدن
electrostatic interaction U برهم کنش الکترواستاتیکی
coulomb interaction U برهم کنش کولنی
compatriotic U مبنی برهم میهنی
embroiled U میانه برهم زدن
in the turning of a hand U بیک چشم برهم زدن
nictitate U برهم زدن پلک چشم
twinkling U بیک چشم برهم زدن
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
charivari U صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
disorders U برهم زدن مختل کردن
overset U برهم زدن سرنگون کردن
in a flash U بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement U شبکه ارماتور عمود برهم
in the twinkling of an eye U بیک چشم برهم زدن
tousle U برهم زدن پریشان کردن
in a winkling U بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost U بیک چشم برهم زدن
disorder U برهم زدن مختل کردن
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
cross flow U دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
currency of early islam U درهم
the name of the unit of silver U درهم
drachmas U درهم
garbled U درهم
entangled U درهم
hash U درهم
unsettled U درهم
uptight U درهم
graded sand U شن درهم
drachmae U درهم
drachm U درهم
drachma U درهم
shaggy U درهم
mixed U درهم
intertwine U درهم پیچیدن
jumbled U درهم امیختگی
intertwines U درهم پیچیدن
intertwined U درهم پیچیدن
jumbles U درهم امیختگی
jumble U درهم امیختگی
jumbling U درهم امیختگی
crack up U درهم شکستگی
crack-up U درهم شکستگی
foul-up U درهم گوریدگی
foul-ups U درهم و برهمی
foul-ups U درهم گوریدگی
misruled U درهم وبرهمی
misrule U درهم وبرهمی
overwhelms U درهم شکستن
overwhelmed U درهم شکستن
overwhelm U درهم شکستن
vanquishes U درهم شکستن
vanquished U درهم شکستن
vanquish U درهم شکستن
misrules U درهم وبرهمی
misruling U درهم وبرهمی
scrunch U درهم شکستن
disrupts U درهم گسیختن
disrupting U درهم گسیختن
vanquishing U درهم شکستن
disrupt U درهم گسیختن
scrunching U درهم شکستن
scrunches U درهم شکستن
scrunched U درهم شکستن
mixed environment U محیط درهم
pial U درهم وبرهم
hash total U جمع کل درهم
pleach U درهم بافتن
condenser U درهم فشارنده
break down U درهم شکستن
puchery U درهم کشیدن
raddle U درهم بافتن
meshed U درهم جا افتاده
mix-ups U درهم وبرهمی
mix-up U درهم وبرهمی
mix up U درهم وبرهمی
rimple U درهم کشیدن
sloppiness U درهم برهمی
dumped rockfill U درهم سنگریز
emboly U درهم فرورفتگی
messiness U درهم برهمی
muss U درهم وبرهمی
intwine U درهم بافتن
interfluous U درهم امیزنده
in a tangle U درهم وبرهم
immingle U درهم امیختن
hurry skurry U درهم وبرهم
hurry scurry U درهم وبرهم
hugger mugger U درهم وبرهمی
higgledy piggledy U درهم وبرهم
off the rails U مختل درهم
galley west U درهم وبرهم
fondu U درهم امیزنده
smiter U درهم شکننده
tear up U درهم دریدن
smasher U درهم شکننده
puckers U درهم کشیدن
puckering U درهم کشیدن
puckered U درهم کشیدن
pucker U درهم کشیدن
tangles U درهم پیچیدن
tangle U درهم پیچیدن
conflated U درهم آمیختن
conflates U درهم آمیختن
conflating U درهم آمیختن
intertwining U درهم پیچیدن
smashers U درهم شکننده
conflate U درهم آمیختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com