English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inoffensively U بی انکه زننده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
frothily U بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
on cne's own initiative U بی انکه کسی گفته باشد
ineffectively U بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively U بی انکه وابستگی داشته باشد
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
inartistically U بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
pointlessly U بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
inefficaciously U ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
profound gangrene U یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
customs of war U اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
forwarding merchant U حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
equitable mortgage U بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
to die a dry death U مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
concussive U ضربت زننده صدمه زننده
one who U انکه
whoever U هر انکه
encke U انکه
that which U انکه
or U یا انکه
he who U انکه
that U که برای انکه
on the one hand <adv.> U یکی انکه
provided U مشروط به انکه
provided U بشرط انکه
before U پیش انکه
in the second place U دوم انکه
secondly U دوم انکه
even if U ولو انکه
for one thing U یکی انکه
on one side <adv.> U یکی انکه
imprlmis U نخست انکه
while U حال انکه
on the condition that U به شرط انکه
tenthly U دهم انکه
ninthly U نهم انکه
for one thing <adv.> U یکی انکه
seventhly U هفتم انکه
imprimis U اول انکه
his reputed son died U انکه مشهوربودپسراوست مرد
innocuously U بی انکه گزندی رساند
his reputed son died U انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
harmlessly U بی انکه اسیبی رساند
lastly U اخر از همه انکه
without his knowing it U بدون انکه بداند
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
orthopaedy U معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
affirmance U افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
inexorably U بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
permanent set U حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
tie-in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to spray a tree U داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
tie-ins U فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
sacks U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack U حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
fetch ahead U فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
pinching U زننده
prickling U زننده
clapper U کف زننده
clappers U کف زننده
biting U زننده
knockers U زننده
pit a pat U زننده
garish U زننده
striking U زننده
poignant U زننده
acrid U زننده
squalid U زننده
repercussive U پس زننده
repeller U زننده
nippy U زننده
scabrous U زننده
pungent U زننده
odoriferous U زننده
strikingly U زننده
percutient U زننده
shuffler U زننده
tart U زننده
loathsome U زننده
wetter U نم زننده
loathful U زننده
forbidding U زننده
hideous U زننده
starring U زننده
staring U زننده
applauder U کف زننده
acrimonious U زننده
bitten U زننده
vilest U زننده
striker U زننده
strikers U زننده
tarts U زننده
vile U زننده
viler U زننده
nasty U زننده
nastiest U زننده
nasties U زننده
knocker U زننده
nastier U زننده
mordant U زننده
beater U زننده
stinking U زننده
unlovely U زننده
repellents U زننده
nauseam U زننده
water repellent U پس زننده اب
repellent U زننده
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
bubbly U جوش زننده
pricker U سیخ زننده
bubblier U جوش زننده
repulsive U زننده تنفراور
dozer U چرت زننده
repugnant U تنفرانگیز زننده
disturber U برهم زننده
napper U چرت زننده
puddler U بهم زننده
germinant U جوانه زننده
gasper U نفس زننده
estimator U تخمین زننده
pertubative U برهم زننده
bubbliest U جوش زننده
flogger U زننده شلاق
flogger U تازیانه زننده
crying U جار زننده
galssy U بی نور زننده
garishly U بطور زننده
flagellator U تازیانه زننده
fizzy U جوش زننده
flagellator U شلاق زننده
pacer U گام زننده
malodor U بوی زننده
staring red U قرمز زننده
revolting U بهم زننده
inveigler U گول زننده
gaunt U زننده ساختن
accusant U تهمت زننده
acrimoniousness U سخن زننده
catterer U چهچه زننده
pickier U ضربه زننده
appellant U تهمت زننده
pickiest U ضربه زننده
picky U ضربه زننده
scintillating U جرقه زننده
beater U کتک زننده
calumniator U افترا زننده
glares U روشنایی زننده
libellant U تهمت زننده
coruscant U برق زننده
glared U روشنایی زننده
libelant U تهمت زننده
lasher n U سد شلاق زننده
cornerman U زننده کرنر
accuser U تهمت زننده
knotter U گره زننده
kicker U زننده ضربه با پا
accusers U تهمت زننده
glare U روشنایی زننده
gaunt U زننده بی ثمر
calumnious U تهمت زننده
callers U صدا زننده
sourish U به ترشی زننده
spicily U بطور زننده
tacker U میخ زننده
howler U جیغ زننده
sharpest U زننده زیرک
howlers U جیغ زننده
harsh U ناگوار زننده
harsher U ناگوار زننده
harshest U ناگوار زننده
sharp U زننده زیرک
strider U گام زننده
slumberer U چرت زننده
tacker U کوک زننده
scarifier U تیغ زننده
scintillant U جرقه زننده
caller U صدا زننده
shackler U بخو زننده
seasoner U ادویه زننده
trudger U قدم زننده
seasoner U چاشنی زننده
shouter U فریاد زننده
sharps U زننده زیرک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com