English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outpatient U بیمار سرپایی بیمارستان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outpatient U بیمار سرپایی
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
fielo hospital U بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
walking patient U مریض سرپایی
outpatient U مریض سرپایی
snacks U غذاهای سرپایی
snack U خوراک سرپایی
dispensary U مریضخانه سرپایی
panton U کفش سرپایی
babouche U کفش سرپایی
baboosh U کفش سرپایی
snacks U خوراک سرپایی
dispensaries U مریضخانه سرپایی
sandals U صندل سرپایی
sandal U صندل سرپایی
babooch U کفش سرپایی
bedridden U بیمار
bedrid U بیمار
bedfast U بیمار
pulmonic U بیمار
ills U بیمار
sicklier U بیمار
patients U بیمار
sickliest U بیمار
sickly U بیمار
patient U بیمار
woozier U بیمار
sickest U بیمار
ill U بیمار
sick U بیمار
woozy U بیمار
ill- U بیمار
wooziest U بیمار
sick of love U بیمار عشق
maniacs U بیمار مانیایی
out-patients U بیمار سرپائی
out-patient U بیمار سرپائی
maniac U بیمار مانیایی
dangeously sick U سخت بیمار
sick nurse U پرستار بیمار
sick industry U صنعت بیمار
psyho U بیمار روانی
podagric U بیمار نقرس
love sick U بیمار عشق
look for U بیمار بودن
inpatient U بیمار بستری
languideyes U چشمان بیمار
psychopath U بیمار روانی
patients U بیمار مریض
sickrooms U اتاق بیمار
sickroom U اتاق بیمار
psychotic U بیمار روانی
psychopaths U بیمار روانی
patient U بیمار مریض
homesick U بیمار وطن
bedpans U لگن بیمار بستری
languish U بیمار عشق شدن
languishing U بیمار عشق شدن
bedpan U لگن بیمار بستری
carer U مراقبو تیماردار بیمار
unhealthy U غیر سالم بیمار
happy go lucky U اسان گذران بیمار
you will become sick U شما بیمار میشوید
languishes U بیمار عشق شدن
languished U بیمار عشق شدن
hospitalised U در بیمارستان
hospitalises U در بیمارستان
hospitalized U در بیمارستان
hospitalizing U در بیمارستان
hospitalising U در بیمارستان
hospitalizes U در بیمارستان
hospitalize U در بیمارستان
hospital U بیمارستان
hospitals U بیمارستان
pay-bed U بیمارستان
strecher U تخت روان حمل بیمار
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
The patient went off in a faint U بیمار غش کرد ( از حال رفت )
admission U پذیرش به بیمارستان
sanitariums U بیمارستان مسلولین
ambulance U بیمارستان سیار
ambulances U بیمارستان سیار
field hospital U بیمارستان صحرایی
clinic U مطب بیمارستان
hotel-Dieu U بیمارستان فرانسوی
hospice U اسایشگاه بیمارستان
field hospitals U بیمارستان صحرایی
clinics U مطب بیمارستان
infirmarian U متصدی بیمارستان
sanatoria U بیمارستان مسلولین
hospitalism U بیمارستان زدگی
hospitaler U ساکن بیمارستان
hospital ship U ناو بیمارستان
leper hospital U بیمارستان مبروصین
sanatorium U بیمارستان مسلولین
open hospital U بیمارستان ازاد
sanatoriums U بیمارستان مسلولین
debarkation hospital U بیمارستان موقت
day hospital U بیمارستان روزانه
psychiatric hospital U بیمارستان روانی
hospices U اسایشگاه بیمارستان
packing sheet U حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
The patients hrart stopped beating. U قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
bed capacity U فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
pesthouse U بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
sanatarium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sick slip U برگ اعزام به بیمارستان
wardroom U سالن بیماران بیمارستان
lock hospital U بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
sanitorium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
Take me to the hospital? U مرا به بیمارستان ببرید.
sickbeds U تخت مریض یا بیمارستان
inpatient U بیماری که در بیمارستان میخوابد
sickbed U تخت مریض یا بیمارستان
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
pest house U بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
hospital infection committee U کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
emergency admission U پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
out patient U بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient U بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Smoking makes you ill and it is also expensive. U سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
eliza U برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmary U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com