Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inpatient
U
بیمار بستری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bedpan
U
لگن بیمار بستری
bedpans
U
لگن بیمار بستری
Other Matches
hospitalization
U
دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
confined
U
بستری
laid up in bed
U
بستری
on ones back
U
بستری
bedfast
U
بستری
hospitalization
U
بستری
bedrid
U
بستری
bedridden
U
بستری
admit
بستری کردن
hospitalization
U
بستری کردن
hospitalising
U
بستری کردن
hospitalises
U
بستری کردن
hospitalised
U
بستری کردن
hospitalized
U
بستری کردن
confinement
U
زایمان بستری
hospitalizes
U
بستری کردن
hospitalizing
U
بستری کردن
hospitalization
U
بستری شدن
shut in
U
مریض بستری
hospitalize
U
بستری کردن
inpatient
U
مریض بستری
compulsory hospitalization
U
بستری اجباری
laid up
<idiom>
U
بستری دررختخواب
commitments
U
بستری کردن اجباری
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
commitment
U
بستری کردن اجباری
hospitalized prisoners
U
زندانیان بستری در بیمارستان
staging
U
اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
sill
U
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sills
U
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
pulmonic
U
بیمار
patients
U
بیمار
bedridden
U
بیمار
ills
U
بیمار
wooziest
U
بیمار
ill-
U
بیمار
ill
U
بیمار
woozy
U
بیمار
patient
U
بیمار
sickest
U
بیمار
woozier
U
بیمار
sickly
U
بیمار
bedrid
U
بیمار
bedfast
U
بیمار
sicklier
U
بیمار
sickliest
U
بیمار
sick
U
بیمار
sickrooms
U
اتاق بیمار
psyho
U
بیمار روانی
podagric
U
بیمار نقرس
love sick
U
بیمار عشق
outpatient
U
بیمار سرپایی
patient
U
بیمار مریض
psychopath
U
بیمار روانی
psychopaths
U
بیمار روانی
sick nurse
U
پرستار بیمار
psychotic
U
بیمار روانی
sickroom
U
اتاق بیمار
sick of love
U
بیمار عشق
sick industry
U
صنعت بیمار
look for
U
بیمار بودن
languideyes
U
چشمان بیمار
patients
U
بیمار مریض
out-patients
U
بیمار سرپائی
homesick
U
بیمار وطن
maniac
U
بیمار مانیایی
maniacs
U
بیمار مانیایی
out-patient
U
بیمار سرپائی
dangeously sick
U
سخت بیمار
unhealthy
U
غیر سالم بیمار
carer
U
مراقبو تیماردار بیمار
in-patients
U
بیمار بستریدر بیمارستان
in-patient
U
بیمار بستریدر بیمارستان
you will become sick
U
شما بیمار میشوید
languished
U
بیمار عشق شدن
languishes
U
بیمار عشق شدن
languishing
U
بیمار عشق شدن
happy go lucky
U
اسان گذران بیمار
languish
U
بیمار عشق شدن
outpatient
U
بیمار سرپایی بیمارستان
wards
U
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward
U
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
The patient went off in a faint
U
بیمار غش کرد ( از حال رفت )
strecher
U
تخت روان حمل بیمار
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to overdose a patient
U
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
packing sheet
U
حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
The patients hrart stopped beating.
U
قلب بیمار از کار افتاد ( ایستاد )
Smoking makes you ill and it is also expensive.
U
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
eliza
U
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست.
[چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
admits
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com