English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pesthouse U بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pest house U بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
hospice U اسایشگاه بیمارستان
hospices U اسایشگاه بیمارستان
sanatarium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sanitorium U اسایشگاه بیمارستان مسلولین
fielo hospital U بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
plaguy U طاعونی
pestilent U طاعونی
plaguey U طاعونی
barracks U اسایشگاه
sanatoriums U اسایشگاه
rest-home U اسایشگاه
rest-homes U اسایشگاه
sanitarium U اسایشگاه
sanatoria U اسایشگاه
sanatorium U اسایشگاه
rest home U اسایشگاه
sanitariums U اسایشگاه
homes U وطن اسایشگاه
nursing homes U اسایشگاه پیران
nursing home U اسایشگاه پیران
nest U اسایشگاه پاتوق
nests U اسایشگاه پاتوق
home U وطن اسایشگاه
quarters U محل اسایشگاه پرسنل
lazaretto U اسایشگاه بیماران فقیروجذامی
lazaret U اسایشگاه بیماران فقیروجذامی
pay-bed U بیمارستان
hospitalized U در بیمارستان
hospitalizes U در بیمارستان
hospitalised U در بیمارستان
hospitalises U در بیمارستان
hospitalising U در بیمارستان
hospital U بیمارستان
hospitalizing U در بیمارستان
hospitalize U در بیمارستان
hospitals U بیمارستان
hospitalism U بیمارستان زدگی
ambulance U بیمارستان سیار
open hospital U بیمارستان ازاد
leper hospital U بیمارستان مبروصین
admission U پذیرش به بیمارستان
psychiatric hospital U بیمارستان روانی
ambulances U بیمارستان سیار
hotel-Dieu U بیمارستان فرانسوی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
field hospital U بیمارستان صحرایی
clinics U مطب بیمارستان
clinic U مطب بیمارستان
infirmarian U متصدی بیمارستان
sanatorium U بیمارستان مسلولین
day hospital U بیمارستان روزانه
sanitariums U بیمارستان مسلولین
debarkation hospital U بیمارستان موقت
hospital ship U ناو بیمارستان
sanatoria U بیمارستان مسلولین
hospitaler U ساکن بیمارستان
sanatoriums U بیمارستان مسلولین
in-patient U بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients U بیمار بستریدر بیمارستان
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
Take me to the hospital? U مرا به بیمارستان ببرید.
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
admission U اجازه بستری [در بیمارستان]
inpatient U بیماری که در بیمارستان میخوابد
wardroom U سالن بیماران بیمارستان
sick slip U برگ اعزام به بیمارستان
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
lock hospital U بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
bed capacity U فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
outpatient U بیمار سرپایی بیمارستان
convalescent center U بیمارستان ثابت منطقهای
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sickbed U تخت مریض یا بیمارستان
sickbeds U تخت مریض یا بیمارستان
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
hospital infection committee U کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
emergency admission U پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interne U یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
out patient U بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
an in patient U بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
infirmary U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries U درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com