Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Other Matches
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
make a push
U
تلاش کردن
scrounging
U
تلاش کردن
to lay about
U
تلاش کردن
scrounge
U
تلاش کردن
scrounged
U
تلاش کردن
scrounges
U
تلاش کردن
to cast about
U
تلاش کردن
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
compete
U
تلاش و جدیت کردن
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
endevour
U
تلاش کردن کوشیدن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
To make desperate efforts.
U
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
muss
U
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to torpedo
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
bandwidth
U
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
add insult to the injury
<idiom>
U
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
outwork
U
بیشتر کار کردن از
outwear
U
بیشتر دوام کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
as if to add insult to injury
<idiom>
U
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
filling out
U
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
to space out letters
[text]
U
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
endeavor
U
تلاش
endevour
U
تلاش
quest
U
تلاش
efforts
U
تلاش
effort
U
تلاش
competency
U
تلاش
stressing
U
تلاش
stresses
U
تلاش
quests
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
search
U
تلاش
synergic
U
هم تلاش
searchingly
U
تلاش
searched
U
تلاش
searches
U
تلاش
scrounges
U
تلاش
stress
U
تلاش
set out
<idiom>
U
تلاش
scrounge
U
تلاش
scrounged
U
تلاش
normal force
U
تلاش عمودی
filler
U
خرج تلاش
fillers
U
خرج تلاش
unity of effort
U
وحدت تلاش
shearing force
U
تلاش برشی
bursting charge
U
خرج تلاش
wild-goose chase
U
تلاش بیهوده
full bore
U
حداکثر تلاش
wild-goose chases
U
تلاش بیهوده
effort syndrome
U
نشانگان تلاش
burster
U
خرج تلاش
detonation charge
U
خرج تلاش
design stress resultant
U
تلاش محاسباتی
wild goose chase
U
تلاش بیهوده
level of effort
U
میزان تلاش
main effort
U
تلاش اصلی
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
prowling
U
پرسه زدن تلاش
level of effort
U
تلاش رزمی یکان
inert filling
U
خرج تلاش بی اثر
prowled
U
پرسه زدن تلاش
competence
U
روح تلاش جدیت
last-ditch
U
وابسته به آخرین تلاش
main attack
U
تلاش اصلی نیروها
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
prowl
U
پرسه زدن تلاش
main effort
U
تلاش اصلی نیروها
burster course
U
مسیرانفجار خرج تلاش
burster tube
U
لوله خرج تلاش
all out
U
با تمام قدرت و تلاش
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
prowls
U
پرسه زدن تلاش
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
to turn upside down
U
هر تلاش امکان پذیری را کرن
powers
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scramble
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
powering
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
Thank you for your efforts.
U
با تشکر برای تلاش شما.
power
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambled
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
work someone's finger to the bone
<idiom>
U
تمام تلاش را به کار بستند
scrambles
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
go long
U
تلاش درپاس طولانی بجلو
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
use up every ounce of energy
U
نهایت تلاش خود را به کار بستن
stretch runner
U
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
inert mine
U
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
U
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
biochip
U
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
flechette
U
پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Don't let making a living prevent you from making a life.
U
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
more
U
بیشتر
the more better the best
U
هر چه بیشتر
the more
U
بیشتر
large adv
U
بیشتر
mostly
U
بیشتر
as much as possible
U
هر چه بیشتر
as early aspossible
U
هر چه بیشتر
mainly
U
بیشتر
further
U
بیشتر
furthered
U
بیشتر
furthering
U
بیشتر
furthers
U
بیشتر
it is mostly iron
U
بیشتر
principally
U
بیشتر
for the most part
U
بیشتر
more and more
U
هی بیشتر
more than
U
بیشتر از
rather
U
بیشتر
multichannel
U
با بیشتر از یک کانال
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
hypercard
U
یات بیشتر
oddson
U
بیشتر محتمل
no longer
U
نه بیشتر
[زمانی]
The more the better .
U
هر چه بیشتر بهتر
most people
U
بیشتر مردم
the most that i can do
U
بیشتر انها
most of them
U
بیشتر انها
the many
U
بیشتر مردم
better part
U
قسمت بیشتر
in the main
U
بیشتر اصلا
more and more
U
بیشتر ازبیشتر
to overcomein number
U
بیشتر بودن از
nine times out ten
U
بیشتر اوقات
outshining
U
بیشتر درخشیدن
outsit
U
بیشتر نشستن از
outstand
U
بیشتر ایستادن
outshine
U
بیشتر درخشیدن
outshines
U
بیشتر درخشیدن
outshone
U
بیشتر درخشیدن
not any more
U
دیگر نه
[بیشتر نه]
no more
U
نه دیگر
[بیشتر]
further information
U
آگاهی بیشتر
over crowding
U
بیشتر باشد
rather ... than
U
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
so many menŠso many minds
U
هر چه اشخاص بیشتر
majoring
U
بیشتر اعظم
majored
U
بیشتر اعظم
surviver
U
بیشتر عمرکننده
major
U
بیشتر اعظم
so many menŠso many minds
U
عقیده بیشتر
better
U
نیکوتر بیشتر
by superir wisdom
U
با خرد بیشتر
outliving
U
بیشتر زنده بودن از
outbidded
U
بیشتر توپ زدن از
it consists mainly
U
بیشتر عبارت است از
outbidding
U
بیشتر توپ زدن از
norther
U
بیشتر بطرف شمال
like nowhere else
<adv.>
U
بیشتر از هر جای دیگر
outbids
U
بیشتر توپ زدن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com