English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
complacent U عشرت طلب
bonvivant U عشرت طلب
fleshpot U محل عیش و عشرت
averse U بیزار
indisposed U بیزار
disgusted U بیزار
loath loth U بیزار
fedup U بیزار
loath U بیزار
allergic U بیزار از
fastidious U بیزار
misogynous U بیزار از زن
wearying U بیزار
weary U بیزار
wearies U بیزار
wearied U بیزار
misogamist U بیزار از ازدواج
loathe U بیزار بودن
loathes U بیزار بودن
tired U بیزار خستگی
loathed U بیزار بودن
indisposed towards any one U بیزار ازکسی
irk U بیزار بودن
irking U بیزار بودن
sickening U بیزار کننده
ennuied U بیزار دلتنگ
disincline U بیزار کردن
irks U بیزار بودن
irked U بیزار بودن
disgusts U بیزار کردن
camera-shy U بیزار از دوربین
tiredly U بیزار خستگی
disgust U بیزار کردن
wearies U کسل بیزار کردن
repellents U راننده بیزار کننده
repellent U راننده بیزار کننده
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
weary U کسل بیزار کردن
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
loth U بیزار بودن از بد دانستن
wearying U کسل بیزار کردن
wearied U کسل بیزار کردن
hating U بیزار بودن کینه ورزیدن
hates U بیزار بودن کینه ورزیدن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
hate U بیزار بودن کینه ورزیدن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
he was loath to go U بیزار یامتنفر از رفتن بود
hated U بیزار بودن کینه ورزیدن
misanthropist U کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
intemperance U افراط
self indulgence U افراط
extravagance U افراط
inordinateness U افراط
inordinacy U افراط
fulsomeness U افراط
extremeness U افراط
exorbitance U افراط
excessiveness U افراط
excessive use U افراط
extravagances U افراط
overindulgence U افراط
excesses U افراط
excess U افراط
frills U افراط
frill U افراط
superfluity U افراط
one's pet aversion U چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
extremities U افراط و تفریط
extremity U افراط و تفریط
excess U افراط بی اعتدالی
excesses U افراط بی اعتدالی
distemperate U افراط کار
hypercriticism U افراط در انتقاد
exorbitance U زیادی افراط
wanton U افراط کردن
outrageousness U تجاوز افراط
overindulge U افراط ورزیدن
excessively U بحد افراط
enormously U بحد افراط
self indulgent U افراط کار
hard line U افراط آمیز
scrupulously U بحد افراط
ultraism U افراط کاری
to carry to excess U افراط کردن در
self-indulgent U افراط کار
to run to extremes U افراط وتفریطکردن
extravagantly U با افراط زیاد
indulge U افراط کردن
indulged U افراط کردن
extravagantly U با افراط کاری
extremism U افراط گرایی
intemperate U افراط کار
indulges U افراط کردن
indulging U افراط کردن
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
oxyopia U تزئینی بحد افراط
potation U جرعه افراط در شرب
carousing U در مشروب افراط کردن
indulgences U از راه افراط بخشیدن
carouses U در مشروب افراط کردن
caroused U در مشروب افراط کردن
indulgences U زیاده روی افراط
carouse U در مشروب افراط کردن
overbuy U در خرید افراط کردن
indulgence U زیاده روی افراط
supererogation U افراط در انجام وفیفه
cachinnate U در خنده افراط کردن
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
religiose U دیندار بحط افراط
wasteful U افراط کار متلف
to take an extreme course U افراط یاتفریط کردن
indulgence U از راه افراط بخشیدن
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
go to extreme U افراط و تفریط کردن
radicals U افراطی افراط گرا ریشهای
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
overmuch U بحد افراط بمقدار زیاد
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
radical U افراطی افراط گرا ریشهای
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overnice U دقت گیر بحد افراط
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
intemperately U ازروی افراط با زیاده روی
overacted U در ایفای نقش خود افراط کردن
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
overacting U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts U در ایفای نقش خود افراط کردن
boozes U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozed U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact U در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness U نمایش عفت یااداب بحد افراط
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading U بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism U افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea U ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper- U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bumming U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
averting U بیزار کردن بیگانه کردن
avert U بیزار کردن بیگانه کردن
averts U بیزار کردن بیگانه کردن
averted U بیزار کردن بیگانه کردن
lavished U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing U ولخرجی کردن افراط کردن
lavish U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes U ولخرجی کردن افراط کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com